شخصی

خبری

شخصی

خبری

۴ مطلب با موضوع «عرفانی ومطالب جالب و خواندنی» ثبت شده است


به شخصى گفتند راز همیشه شاد بودنت چیست؟

گفت

دل بر انچه نمی ماند نمی بندم؛

فردا یک راز است نگرانش نیستم؛

دیروز یک خاطره بود حسرتش را نمیخورم؛

و امروز یک هدیه است قدرش را میدانم؛

از فشار زندگی نمیترسم چون میدانم که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکند

میدانم خدای دیروز و امروز خدای فردا هم هست

ما اولین بار است که بندگی میکنیم ولی او قرنهاست که خدایی میکند

پس به او اعتماد دارم

برای داشتن اینچنین خدایی همیشه شادم

*****

 

 

 

پنج صفت مداد

بستگی دارد چطور به مداد نگاه کنید ، در این مداد پنچ صفت وجود دارد که اگر به دستشان بیاورید،  برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسید

صفت اول

می توانی کارهای بزرگ با آن انجام دهی ، فقط مواظب باش دستی جز خودآگاهی تو ، تو را هدایت نکند صفت دوم

باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیز تر می شود (و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر است ) پس بدان که باید رنجهایی را تحمل کنی ، چرا که این رنج ها باعث می شود انسان بهتری شوی

صفت سوم

مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن یک اشتباه ، از پاک کن استفاده کنیم . بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست ، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری ، مهم است

صفت چهارم

چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است

صفت پنجم

همیشه اثری از خود به جا می گذارد.  پس بدان هر کار در زندگی خود می کنی ، ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری که می کنی ، هوشیار باشی و بدانی چه می کنی

****

 

ﺭﻭﺯ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺩﮐﺘﺮ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻧﺶ ﮔﻔﺖ

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﺷﻔﺎﻫﯽ

ﻫﻤﺎﻥ لحظه ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ

ﺍﺻﻼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﻭﻥ ﻫﻢ ﮐﺘﺒﯽ

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ

همینی ﮐﻪ ﻫﺴﺖ

ﻫﺮ ﮐﺲ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﯿﺎﺩ ﺟﻠﻮ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ

ﺍﺯ 50 ﻧﻔﺮ فقط 3 ﻧﻔﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺯ ﺑﻘﯿﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮔﺮﻓﺖ

ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ

ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺷﻤﺎ 10 ﻧﻤﺮﻩ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﻫﻤﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ولی ﺩﮐﺘﺮ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﺮﻩ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﯾﻦ 3 ﻧﻔﺮ ﻫﻢ 20 ﺭﺩ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﺷﺪﺕ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮐﺮﺩﻧﺪ

ﺩﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ : ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﻇﻠﻢ ﺭﻓﺘﯿﺪ

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﺭﺱ ﻇﻠﻢ ﺳﺘﯿﺰﯼ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ

 ﺩﺭﻭﺩ ﺑﺮ ﺭﻭﺍﻧﺶ

می فرمودند

من از این دنیا فقط اینو دریافتم که

اونی که بیشتر می گفت "نمیدونم"، بیشتر میدونست

اونی که "قویتر" بود، کمتر زور میگفت

اونی که راحت تر میگفت "اشتباه کردم"، اعتماد به نفسش بالاتر بود

اونی صداش آرومتر بود، حرفاش با نفوذتربود

اونی که بیشتر "طنز میگفت، به زندگی جدی تر نگاه میکرد.

*****

 

وقتی دائم میگی گرفتارم،

هیچ وقت آزاد نمیشی

وقتی دائم میگی وقت ندارم،

هیچوقت زمان پیدا نمی کنی

وقتی دائم میگی فردا انجامش میدی،

اون فردای تو هیچ وقت نمیاد.

وقتی صبحا از خواب بیدار میشیم،

ما دوتا انتخاب داریم

برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم، یا بیدار شیم و رویاهامون رو دنبال کنیم

انتخاب با شماست

********

سه گام با حضرت علی (ع)

گام اول:

دنیا دو روز است

یک روز با تو و روز دیگر علیه تو

روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو

زیرا هر دو پایان پذیرند

گام دوم

بگذارید و بگذرید

ببینید و دل نبندید

چشم بیاندازید و دل نبازید

که دیر یا زود،

باید گذاشت و گذشت

گام سوم

اشکها خشک نمیشوند،

مگر بر اثر قساوت قلبها

و قلبها سخت و قسی نمیگردند، مگر به سبب زیادی گناهان

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۵۳
majid jahani


متنی بسیار زیبا ، عمیق و تأمل برانگیز از استاد محمد بهمن بیگی

آری از پشت کوه آمده ام

چه میدانستم این ور کوه باید

برای ثروت ، حرام خورد

برای عشق ، خیانت کرد

برای خوب دیده شدن ، دیگری را بد نشان داد

و برای به عرش رسیدن ، باید دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را میپرسم ، میگویند

از پشت کوه آمده

ترجیح میدهم به پشت همان کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم بازگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اینکه این ور کوه باشم و خود گرگی در میان گوسفندان . .

 

 

 

 

 

انسانهای عجیب

وقتی به دستفروشی فقیری میرسیم که جنس خود را به نصف قیمت می فروشد با کلی چانه زدن او را شکست میدهیم و اجناسش را به قیمت ناچیز می خریم.

بعد به کافی شاپ لوکس شخص ثروتمندی  میرویم و یک فنجان قهوه را ده برابر قیمت نوش جان میکنیم و انعامی اضافه نیز روی میز میگذاریم و شادمانیم.

شادمانیم که فقیران را فقیر تر میکنیم...
شادمانیم که ثروت مندان را ثروتنمند تر میکنیم...
یه فنجان قهوه به طعم روانشناسی ☕️

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۴۴
majid jahani

 

 

 

ﺯﻥ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍﺩﯾﻮﯾﯽ ﺗﻤﺎﺱ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ

ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻣﺮﺩ ﺑﯽ ﺍﯾﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍﺩﯾﻮﯾﯽ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ، ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩﺁﺩﺭﺱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻨﺸﯽ ﺍﺵ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﻮﺍﺩ

ﺧﻮﺭﺍﮐﯽ ﺑﺨﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻥ ﺑﺒﺮﺩ. ﺿﻤﻨﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ

ﻭﻗﺘﯽ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺍﺯ ﺗﻮ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﯾﻦ

ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ، ﺑﮕﻮ ﮐﺎﺭ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺍﺳﺖ

ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻨﺸﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺯﻥ ﺭﺳﯿﺪ، ﺯﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻭ ﺷﮑﺮﮔﺰﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻏﺬﺍﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ

ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻮﭼﮑﺶ ﺑﺮﺩ. ﻣﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ؟

ﺯﻥﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻧﻪ، ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖﻭﻗﺘﯽ ﺧـــــــﺪﺍ ﺍﻣﺮ ﮐﻨﺪ، ﺣﺘﯽ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ

 

 

 

شیطان یک دزد است

و هیچ دزدی خانه خالی را سرقت نمیکند

پس اگر شیطان زیاد مزاحمتان میشود

بدانید در قلبتان گنجینه ای است

که ارزش دزدی را دارد

پس از آن نگهداری کنید

 و آن گنجینه ایمان است


***********


مردی وارد مسجدی شد تا کمی استراحت کند

کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید

طولی نکشید که دو نفر وارد مسجد شدند

یکی از اون دو نفر گفت طلاها رو بزاریم پشت جعبه مهرها

اون یکی گفت نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره گفتند امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم

اگه بیدار باشه معلوم میشه

مرد که حرفای اونا رو شنیده بود خودشو بخواب زد اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد

و گفتند پس خوابه طلاها رو بزاریم زیر جعبه مهرهای نماز

بعد از رفتن آن دو،

مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو  برداره

اما اثری ازطلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن

 آیا ماهم خودمون رو بخواب میزنیم؟


**************

از جوانی پرسیدند بدترین دردها چیست گفت

درد دندان

و داشتن همسر بد

پیری این مطلب را شنید و گفت

دندان را می توان کشید و همسر را می توان طلاق داد

بدترین دردها درد چشم و داشتن فرزند بد است

نه چشم را می توان جدا کرد و نه نسبت فرزند را می توان منکر شد

سعی کنید همیشه وجودتان باعث افتخار پدر  ومادرتان باشد


                                            ******************

 

 

ﺍﺯ رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻣﯽ؟ﮔﻔت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:

۱. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!

۲. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!

۳. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!

۴. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!

۵. ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!

ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ 5 ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ.

 

 اندکی تفکر          

******************

 

موﻓﻘﯿﺖ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻧﯿﺴﺖ

ﭘﯿﭽﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺷﮑﺴﺖ

ﺩﻭﺭ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺳﺮﺩﺭﮔﻤﯽ

ﺳﺮﻋﺖ ﮔﯿﺮﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻣﻨﻔﯽ

ﻭ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺮﻣﺰﻫﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ

ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﯾﺪﮐﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺍﺭﺍﺩﻩ" ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ

ﻣﻮﺗﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ

ﻭ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺧﺪﺍ

ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ "ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ" ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ میشود

ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺘﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺑﺰﺍﺭﯼ

ﺑﺎﺯ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ

ﺑﺎﺯ ﺑﺨﻨﺪﯼ

ﺑﺎﺯ ﺑﺠﻨﮕﯽ

ﺑﺎﺯ زمین بخوری و بلند شی ﻭ قوی تر برگردی

باید بری جلو تا به خود واقعیت برسی

 

 

اندکی تفکر

 

 

******************

مادر دروغگو

پسر هشت ساله‌ای مادرش فوت کرد و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد. یک روز پدرش از او پرسید: «پسرم به نظرت فرق بین مادر اولی و مادر جدید چیست؟»

پسر با معصومیت جواب داد: «مادر اولی‌ام دروغگو بود اما مادر جدیدم راستگو است

پدر با تعجب پرسید: «چطور؟»

پسر گفت: «قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم مادرم را اذیت می‌کرم، مادرم می‌گفت اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما من به شیطنت ادامه می‌دادم. با این حال، وقت غذا مرا صدا می‌کرد و به من غذا می‌داد. ولی حالا هر وقت شیطنت کنم مادر جدیدم می‌گوید اگر از اذیت کردن دست برندارم به من غذا نمی‌دهد و الان دو روز است که من گرسنه‌ام

بسلامتی تمام دروغ های شیرین مادرا.

اندکی تفکر

******************

 

اﮔﺮ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺁﺏ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺭﯾﺎﭼﻪ ﺍﯼ ﺑﯿﻔﺘﺪ، ﻫﯿﭻ ﺍﺛﺮﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ

ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺑﺮﮔﯽ ﺍﻓﺘﺪ، ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪ

ﭘﺲ، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻣﮑﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ کنیدتا ﺑﺪﺭﺧﺸﻴﺪ

ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﻔﺶ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ، ﺭﻗﻢ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ

 ﺑﻪ ﻗﺪﻡ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭﺍﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ

 

اندکی تفکـر

 

****************

 

 این پیامو تا آخر عمرت به یادگار داشته باش

بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارن، بعد چشمشون به یه گردو می افته دولا میشن تا گردو رو بردارن، الماسه می افته تو شیب زمین، قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره، میدونی چی می مونه؟ یه آدم...، یه دهــــــن بـــاز....، یه گـــــــردوی پـــــوک .... و یه دنیـــــاحســـــــرت....، مواظب الماسهای زندگیمون باشیم، شاید به دلیل اینکه صاحبش هستیم وبودنش برامون عادی شده ارزشش رو از یاد بردیم. الماسهای زندگی: سلامتی، سرفرازی، خانواده، عشق و.............هستند.

 

  اندکی تفکر

 



۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۲۵
majid jahani

 

هیچ کس با من در این دنیا نبود

هیچ کس مانند من تنها نبود

هیچ کس دردی ز دردم بر نداشت

بلکه دردی نیز بر دردم گذاشت

هیچ کس فکر مرا باور نکرد

خطی از شعر مرا از بر نکرد

هیچ کس معنای آزادی نگفت

در وجودم رد پایش را نجست

هیچ کس آن یار دلخواهم نشد

هیچ کس دمساز و همراهم نشد

هیچ کس جز من چنین مجنون نبود

در کلاس عاشقی دلخون نبود

هیچ کس دردی نکرد از من دوا

جز خدای من خدای من، خدا

 

                                              *********

من که از عشقت وفا میخواستم

در دلت یک ذره جا میخواستم

چون غریبی ساده و بی ادعا

مثل تو یک آشنا میخواستم

آمدی اما به وقت رفتنت

ماندنت را از خدا میخواستم

من دعا کردم بمانی بیشتر

از تو هم من یک دعا میخواستم

من برای اشک هایم بعد تو

قدر یک دریاچه جا میخواستم

تو با شرم قشنگ عمق چشمانت

مرا وقتی تماشا می کنی عشق است

سکوتی خفته در حجم نفس هایت

محبت را که حاشا می کنی عشق است

چه شد آن وقت دیدارت نمی دانم

همین امروز و فردا می کنی عشق است

تو کز پشت حصار پنجره هر روز

فضای شیشه را  ها  می کنی عشق است

میان کوچه می پاشی نجابت را

دلم را اینچنین تا می کنی عشق است

******** 

ﺭﻧﺞ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﮐﻨﺪ

ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻏﻠﺐ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ

ﺭﻧﺞ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭ ﺗﺮ ﮐﻨﺪ

ﭼﻮﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ

ﺭﻧﺞ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﻣﺮﺩﮔﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﻨﺪ

ﺭﻧﺠﺖ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﮑﻦ

ﺭﻧﺠﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻫﻢ ﺑﮑﻦ

ﺍﯾﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ

ﻭﻗﺘﯽ ﺁﮔﺎﻩ ﺷﻮﯼ ﺑﯽ ﺗﻔﺎﻭﺗﯽ ﻫﺎ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ

ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻯ ﻣﺤﺒﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﯽ ﻣﻬﺮﯼ ﺩﯾﺪﯼ

ﻣﺄﯾﻮﺱ ﻧﺸﻮ

ﭼﻮﻥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺁﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ

ﺍﺯ ﺷﺨﺺ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺩﯾﮕﺮﯼ

ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮔﺮﻓﺖ

ﺷﮏ نکن

****************

 

ﺧﯿﺎﻃﯽ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ :ﺍﮔﺮ ﺷﺒﻬﺎ ﺟﯿﺒﻬﺎﯼ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﻟﺒﺎﺱ

ﻫﺎ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽ ﺭﺳﻨﺪ ﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ . ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ

ﻣﻦ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺷﯿﺎﯾﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺧﺮﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺭﺍ

ﺍﺯ ﺟﯿﺒﻢ ﺩﺭﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﺮﺗﺐ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﻭ

ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺯﺍﺋﺪﯼ ﻣﺜﻞ ﺧﺮﺩﻩ ﮐﺎﻏﺬ ﻭ ......ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺳﻄﻞ ﺯﺑﺎﻟﻪ

ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻡ .ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺳﯿﺪ

ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺫﻫﻦ ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺟﯿﺐﺑﺎﺷﺪ

ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻃﯽ ﺭﻭﺯ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﺯﺭﺩﮔﯽ؛ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ؛ ﻧﻔﺮﺕ

ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ .ﺍﮔﺮ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﮑﺎﺭ

ﺍﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺫﻫﻦ ﺭﺍ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻋﺎﻣﻞ ﻣﺨﺘﻞ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺩﺭ

ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ . ﺳﭙﺲ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺫﻫﻦ

ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻟﻪ ﺩﺍﻧﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﻧﺪ . ﺑﺎ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﺮﺩﻥ ﻋﻮﺍﻣﻞ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺧﻮﺍﺭ

ﺍﺯ ﺫﻫﻦ؛ ﺑﺎﻋﺚ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺭﻫﺎﺷﺪﻥ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﺫﻫﻨﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ

ﺭﺍ ﺁﺳﺎﻧﺘﺮ ﮐﻨﯿﻢ.

آرامش بالاترین موهبت الهیست.

 

************************

وفاداری حاکم و سگ

حاکمی   دستور داد ده تا سگ وحشی تربیت کنند تا هر وزیری را که از او اشتباهی سرزد  جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام اورا بخورند.در یکی از روزها یکی از وزراء رأی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که اورا جلوی سگ ها بیندازند. وزیر گفت ده سال خدمت شما را کرده ام حالا اینطور با من معامله میکنی!

گفت خوب حالا که چنین است ده  روز تا اجرای حکم بهم مهلت بده

حاکم گفت این هم ده روز

وزیر رفت پیش نگهبان سگ ها و وگفت میخواهم به مدت ده  روز خدمت این ها را من بکنم

او پرسید از این کار چه فایده ای می کنی گفت به زودی بتو  میگویم

نگهبان گفت اشکالی ندارد و وزیر شروع کرد به فراهم کردن اسباب راحت برای سگ‌ها از دادن غذا و شستشوی آنها وغیره

ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگ‌ها بیندازند. مطابق دستور عمل شد و  حاکم هم نظاره گر صحنه هست ولی با چیز عجیبی روبرو شد دید همه سگ ها به پای وزیر افتادند وتکان نمیخورند

حاکم با تعجب پرسید با این سگ ها چکار کردی ؟

جواب داد ده روز خدمت این ها را کردم فراموش نکردند ولی  ده  سال خدمت شما را کردم همه اینها را فراموش کردی. از آنجا که می گویند حرف حساب جواب ندارد  و  حاکم  کمی از منطق سرش می شد خجالت کشید ودستور به آزادی او داد.

                                         ***********

بهترین جواب  بدگوییسکوت

بهترین جواب خشم صبر

بهترین جواب دردتحمل

بهترین جواب تنهاییتلاش

بهترین جواب سختیتوکل

بهترین جواب خوبیتشکر

بهترین جواب زندگیقناعت

بهترین جواب شکستامیدواری

وبهترین جواب به خدا

خدایا  در هر حالی که هستم شکرت

                                                     *************

 

تاریخ تولّدت،مهم نیست

تاریخ " تبلورت " ، مهمّه

اهل کجا بودنت،مهم نیست

اهل و بجا " بودنت، مهمّه

منطقه ی زندگیت،مهم نیست

منطق زندگیت " ، مهمّه

گذشته ی زندگیت،مهم نیست

امروزت مهمّه

که چه گذشته ای واسه فردات می سازی

                                   **************

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۸
majid jahani