شخصی

خبری

شخصی

خبری

۳ مطلب با موضوع «اطلاعات عمومی» ثبت شده است

خلاصه زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام

معصوم اول حضرت محمد(ص)

نام آن حضرت:احمد،محمّد

نام پدر:عبد الله

نام مادر:آمنه

شهرت:خاتم پیامبران،رسول خدا،امین

کُنیه:ابوالقاسم

محل تولد:مکه

زمان تولد:به قول مشهور 17 ربیع الاول سال 571 میلادی

روز مبعث:27 رجب

مدت نبوت:بیست و سه سال

مدت عمر:شصت و سه سال

تاریخ فوت:28 ماه صفر یازدهم هجری

محل فوت:مدینه منوره

محل دفن:جنب مسجد پیامبر

دوران حیات:قبل از نبوت تا چهل سالگی زندگی عادی

از چهل سالگی مبعوث به پیامبری

13 سال بعد از بعثت زندگی در شهر مکه زادگاهش

10 سال بعد از هجرت از مکه به مدینه و آغاز مبارزه و پیروزی و پیشرفت اسلام.

تعداد همسران:از هفده تا بیست و پنج تن

تعداد فرزندان:4دختر به نام های فاطمه،زینب،رقیه،ام کلثوم

و 3 پسر به نام های قاسم،عبد الله،ابراهیم

 معصوم دوم حضرت فاطمه(س)

نام :فاطمه (س)

نام پدر:محمد رسول الله(ص)

نام مادر:خدیجه کبری(س)

شهرت:زهرا،صدیقه،زهره،بتول و ...

کُنیه:ام الحسنین،ام ابیها،ام الائمه

محل تولد:مکه مکرمه

زمان تولد:جمعه 20 جمادی الثانی 5 بعثت

تاریخ ازدواج:دوم هجرت

نام همسر:علی مرتضی(ع)

نام فرزندان:حسن،حسین،زینب،محسن،ام کلثوم

زمان و محل شهادت:سیزده جمادی الاول یا سوم جمادی الثانی یازدهم هجری در 18 سالگی در شهر مدینه النبی

مزار آن حضرت:به قولی در کنار قبر پیغمبر یا قبرستان بقیع و یا بین منبر و قبر پیامبر در مسجد النبی

دوران حیات:

1- زندگی در کنار پیامبر اکرم(ص) و شوهرش علی(ع)

2- چند ماه بعد از فوت پیامبر(ص)

 معصوم سوم (امام اول)حضرت علی(ع)

نام آن حضرت :علی (ع)

نام پدر:ابوطالب

نام مادر:فاطمه بنت اسد

شهرت:مرتضی،امیر مؤمنان

کُنیه:ابوالحسن

محل تولد:مکه در کعبه خانه خدا

زمان تولد:۱۳ رجب ۶۰۱ میلادی

مدت خلافت:۵ سال

مدت امامت:قریب به ۳۰ سال

مدت عمر:۶۳ سال

زمان شهادت:۲۱ رمضان ۴۰ هجری

محل شهادت:مسجد کوفه

زیارتگاه آن حضرت:نجف واقع در عراق کنونی

دوران حیات:

ده سال دوران طفولیت

اسلام آوردن در ده سالگی

۲۳ سال یار پیامبر

۲۵ سال دور بودن از خلافت

حدود پنج سال خلافت و رهبری

تعداد همسران:۷ زن

تعداد فرزندان:۲۸نفر،۱۱پسر و ۱۷ دختر

 معصوم چهارم(امام دوم)حضرت امام حسن(ع)

 نام:حسن

نام پدر:علی بن ابیطالب(ع)

نام مادر:فاطمه زهرا(س)

شهرت:مجتبی

کنیه:ابو محمد

محل تولد:مدینه

زمان تولد:نیمه رمضان سال سوم هجری

زمان شهادت:۲۸ صفر سال ۵۰ هجری در ۴۷ سالگی

محل شهادت:مدینه

دوران حیات:

عصر پیامبر حدود هشت سال

همراهی با پدر حدود سی و هفت سال

عصر امامت حدود ده سال

همسران آن حضرت:۶۴ همسر

فرزندان آن حضرت:۱۹ فرزند شامل ۱۳ پسر و ۶ دختر

 معصوم پنجم(امام سوم)حضرت امام حسین(ع)

نام:حسین(ع)

نام پدر:امام علی (ع)

نام مادر:فاطمه زهرا(س)

شهرت:سید الشهدا

کنیه:اباعبدالله

محل تولد:مدینه النبی

زمان تولد:سوم شعبان ۴ هجری

زمان شهادت:دهم محرم سال ۶۱ هجری

محل شهادت:کربلای معلی در ۵۷ سالگی

مزار آن حضرت:در عراق کنونی شهر کربلا

سیر حیات:

درک رسول الله حدود شش سال

همراه و همرزم پدر سی سال

ده سال یاری با برادر

مدت امامت ده سال

تعداد همسران امام:۴ همسر

تعداد فرزندان امام:۶ فرزند شامل ۴ پسر و دو دختر

 معصوم ششم(امام چهارم)امام سجاد(ع)

نام:علی بن حسین(ع)

نام پدر:حسین (ع)

نام مادر:شهر بانو(دختر یزدگرد سوم)

کنیه:زین العابدین،سجاد

محل تولد:مدینة النبی

نحوه شهادت:به تحریک هشام بن عبد الملک مسموم شد

زیارتگاه امام:قبرستان بقیع در مدینه النبی

سیر حیات:

بیش از بیست سال همرزم پدر

سی و پنج سال دوران امامت که با ۹ نفر از خلفای اموی مقارن بود.

تعداد همسران:یک زن عقدی و تعدادی کنیز

نام فرزندان:۱۵ فرزند شامل ۱۱ پسر و ۴ دختر

 معصوم هفتم(امام پنچم)امام محمد باقر(ع)

نام:محمد بن علی

نام پدر:امام سجاد(ع)

نام مادر:فاطمه دختر امام حسن مجتبی

شهرت:باقر(شکافنده)

کنیه:ابو جعفر

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:اول یا سوم رجب سال ۵۷ هجری

مزار آن امام:قبرستان بقیع در مدینه

سیر حیات:

سه سال و شش ماه همراه با جد بزرگوارش امام حسین(ع)

سی و چهار سال  و ۱۵ روز با پدرش امام سجاد(ع)

نزدیک به بیست سال امامت در حالیکه خلفای بنی امیّه و بنی عباس حکومت می نمودند.

تعداد فرزندان:۷ فرزندان

 معصوم هشتم(امام ششم)امام جعفر صادق

نام:جعفر

نام پدر:امام باقر(ع)

نام مادر:ام فرَِِِوه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر

شهرت:صادق

کنیه:ابو عبد الله

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:هفدهم ربیع الاول ۸۳ هجری قمری

خلفای زمان امام:یزیدبن عبدالملک تا مروان حمار آخرین خلیفه ی اموی،سفاح و منصور دوانیقی خلفای عباسی

زمان شهادت:۲۵ شوال ۱۴۸ هجری قمری

محل شهادت:مدینه منوره به دستور  منصور دوانیقی مسموم شد

مزار امام:قبرستان بقیع در مدینه

سیر حیات:

دوران قبل از امامت ۳۱ سال

دوران امامت تا آخر عمر ۳۴ سال

همسران آن حضرت:۳ نفر

فرزندان آن حضرت:۷ نفر،۶ پسر و یک دختر

 معصوم نهم(امام هفتم)امام موسی بن جعفر(ع)

نام:موسی

نام پدر:امام صادق(ع)

نام مادر:حمیده(مصفا)

شهرت:کاظم،باب الحوائج

کنیه:ابو ابراهیم،ابو الحسن

محل تولد:روستایی بین مکه و مدینه

زمان تولد:صبح یکشنبه ۷ صفر سال ۱۲۸

زمان شهادت:۲۵ رجب ۱۸۳ هجری قمری

محل شهادت:زندان هارون در بغداد که به دستور هارون الرشید مسموم شد

مزار شریف آن حضرت:شهر کاظمین در نزدیکی بغداد

سیر حیات:

دوران قبل از امامت قریب به بیست سال

دوران امامت سی و پنج سال که با خلفای عباسی:منصور،مهدی،هادی و هارون الرشید هم عصر بوده و در روزگار خلافت هارون سالها در زندان بسر می برده است.

همسران آن حضرت:تعداد نامعلوم

فرزندان آن حضرت:سی و هفت نفر،۱۹ پسر و ۱۸ دختر

همسران آن حضرت:۳ نفر

فرزندان آن حضرت:۷ نفر،۶ پسر و یک دختر

 معصوم دهم(امام هشتم)امام علی بن موسی الرضا

نام:علی

نام پدر:امام موسی کاظم(ع)

نام پدر:نجمه (اورا بانویی اروپایی نوشته اند)

شهرت:رضا

کنیه:ابو الحسن

محل تولد:مدینه

زمان تولد:یازدهم ذیقعده ۱۴۸ هجری

تعداد زنان:۲ زن،ام حبیبه دختر مامون و زنی دیگر

تعداد فرزندان:یک فرزند(امام جواد)و به قولی پنج پسر و یک دختر(شش فرزند)

زمان شهادت:آخر صفر سال ۲۰۳ هجری قمری در ست ۵۵ سالگی و به وسیله مامون عباسی مسموم شد.

محل شهادت:سناباد نوقان در مشهد کنونی

زیارتگاه امام:مشهد مقدس

سیر حیات:

۳۵ سال پیش از امامت

۱۷ سال در مدینه بعد از امامت

سه سال ولیعهدی مامون در خراسان،که حساس ترین دوران حیات امام می باشد.

 معصوم یازدهم(امام نهم)حضرت امام محمد تقی

نام:محمد

نام پدر:امام رضا(ع)

نام مادر:سبیکه(خیزران)

شهرت:جواد،تقی

کنیه:ابو جعفر،مختار

محل تولد:مدینه النبی

زمان تولد:دهم رجب سال ۱۹۵ هجری قمری

زمان شهادت:ذیقعده سال ۲۲۰ هجری قمری در بیست و پنج سالگی

محل شهادت:کاظمین نزدیک بغداد

زیارتگاه امام:شهر کاظمین

سیر حیات:

دوران کودکی تا هفت سالگی

دوران امامت از هفت سالگی تا بیست و پنج سالگی

 معصوم دوازدهم(امام دهم)امام علی النقی

نام:علی

نام پدر:امام جواد(ع)

نام مادر:سمانه

شهرت:نقی،هادی

کنیه:ابو الحسن سوم

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:۱۵ ذیحجه سال ۲۱۳ هجری قمری

زمان شهادت:سوم رجب سال  ۲۵۴ هجری قمری

محل شهادت:در شهر سامرا توسط معتز خلیفه عباسی در ۴۱ سالگی

زیارتگاه امام:شهر سامرا در عراق کنونی

سیر حیات:

هشت سال پیش از امامت و رهبری

دوازده سال دوران امامت قبل از خلافت متوکل

چهارده سال همزمان با خلافت ستمکارانه متوکل عباسی

همسران آن حضرت:یک زن

فرزندان آن حضرت:۵ فرزند،۴ پسر و یک دختر

 معصوم سیزدهم(امام یازدهم)امام حسن عسکری

نام:حسن

نام پدر:امام هادی(ع)

نام مادر:سلیل

شهرت:عسکری،زکّی

کنیه:ابو محمد،مشهور به ابن الرضا

محل تولد:مدینه منوره

زمان تولد:هشتم ربیع الثانی،۲۴ ربیع الاول سال ۲۳۲ هجری قمری

زمان شهادت:هشتم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری

محل شهادت:سامرا توسط معتمد خلیفه عباسی

زیارتگاه امام:سامرا در عراق

سیر حیات:

۲۲ سال قبل از امامت از سال ۲۳۲ هجری قمری تا ۲۵۴ هجری قمری ۶ سال دوران امامت از سال ۲۵۴ تا ۲۶۰ هجری قمری

تعداد همسران:یک همسر که زنی رومی به نام نرجس بوده است.

تعداد فرزندان:یک فرزند(حضرت مهدی(عج))

 معصوم چهاردهم(امام دوازدهم)حضرت امام زمان(عج)

نام:هم نام پیامبر(ص)(م-ح-م-د)

نام پدر:امام حسن عسکری(ع)

نام مادر:نرجس

شهرت:مهدی موعود،صاحب الزمان،امام عصر،بقیة الله و قائم و...

محل تولد:سامرا

زمان تولد:۱۵ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶هجری قمری

سیر حیات:

دوران کودکی پنج سال و بعد از اینکه پدرش در سال ۲۶۰ هجری قمری شهید شد به امامت رسید.

غیبت صغری از سال ۲۶۰ شروع و به سال ۳۲۹ هجری قمری یعنی حدود هفتاد سال بعد پایان یافت.

غیبت کبری از سال ۳۲۹ هجری قمری آغاز و همچنان ادامه دارد.   

ولادت:

حضرت علی ( ع ) نخستین فرزند خانواده هاشمی است که پدر و مادر او هر دو فرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف می باشد . خاندان هاشمی از لحاخ فضائل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و این طایفه در طوایف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت و بسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته است . یک از این فضیلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع ) موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت : خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم . پروردگارا ! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت ، و به حق کودکی که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و دیوار به هم پیوست . فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی مهمان خدا بود . و نوزاد خویش سه روز پس از سیزدهم رجب سی ام عام الفیل فاطمه را به دنیا آورد . دختر اسد از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شده بود بیرون آمد و گفت : پیامی از غیب شنیدم که نامش را علی بگذار.


دوران کودکی

حضرت علی ( ع ) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند می خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید ، پیامبر اکرم ( ص ) وی را از بدو تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی عجیبی در مکه واقع شد . ابوطالب عموی پیامبر ، با چند فرزند با هزینه سنگین زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص ) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشایشی در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پیامبر ( ص ) ، علی ( ع ) را به خانه خود بردند . به این طریق حضرت علی ( ع ) به طور کامل در کنار پیامبر قرار گرفت . علی ( ع ) آنچنان با پیامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پیامبر از شهر خارج می شد و به کوه و بیابان می رفت او را نیز همراه خود می برد . بعثت پیامبر ( ص ) و حضرت علی ( ع ) شکی نیست که سبقت در کارهای خیر نوعی امتیاز و فضیلت است . و خداوند در آیات بسیاری بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر دعوت فرموده است . از فضایل حضرت علی ( ع ) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر ( ص ) باشند . ابن ابی الحدید در این باره می گوید : بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه معتزله اختلافی نیست که علی بن ابیطالب نخستین فردی است که به اسلام ایمان آورده و پیامبر خداراتاییدکرده  است
حضرت علی ( ع ) نخستین یاور پیامبر ( ص(
پس از وحی خدا و برگزیده شدن حضرت محمد ( ص ) به پیامبری و سه سال دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد . در این میان تنها حضرت علی ( ع ) مجری طرحهای پیامبر ( ص ) در دعوت الهیش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتی بود که وی برای آشناکردن خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد . در همین ضیافت پیامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسی از شما مرا در این راه کمک می کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد ؟ فقط علی ( ع ) پاسخ داد : ای پیامبر خدا ! من تو را در این راه یاری می کنم پیامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنیدن همان جواب فرمود : ای خویشاوندان و بستگان من ، بدانید که علی ( ع ) برادر و وصی و خلیفه پس از من در میان شماست . از افتخارات دیگر حضرت علی ( ع ) این است که با شجاعت کامل برای خنثی کردن توطئه مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ایشان خوابید و زمینه هجرت پیامبر ( ص ) را آماده ساخت .

حضرت علی ( ع ) بعد از هجرت:

بعد از هجرت حضرت علی ( ع ) و پیامبر ( ص ) به مدینه دو نمونه از فضایل علی ( ع ) را بیان می نمائیم : 1 - جانبازی و فداکاری در میدان جهاد : حضور وی در 26 غزوه از 27غزوه پیامبر ( ص ) و شرکت در سریه های مختلف از افتخارات و فضایل آن حضرت است . 2 - ضبط و کتابت وحی ( قرآن ) کتابت وحی و تنظیم بسیاری از اسناد تاریخی و سیاسی و نوشتن نامه های تبلیغی و دعوتی از کارهای حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ایشان آیات قرآن چه مکی و چه مدنی ، را ضبط می کرد . به همین علت است که وی را از کاتبان وحی و حافظان قرآن به شمار می آورند . در این دوران بود که پیامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادری مسلمانان را صادر فرمود و با حضرت علی ( ع ) پیمان برادری و اخوت بست و به حضرت علی ( ع ) فرمود : تو برادر من در این جهان و سرای دیگر هستی . به خدایی که مرا به حق برانگیخته است ... تو را به برادری خود انتخاب می کنم ، اخوتی که دامنه آن هر دو جهان را فرا گیرد . حضرت علی ( ع ) داماد رسول اکرم ( ص ) عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئیس قبیله اوس دریافتند جز علی ( ع ) کسی شایستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی ( ع ) در میان نخلهای باغ یکی از انصار مشغول آبیاری بود موضوع را با ایشان در میان نهادند و ایشان فرمود : دختر پیامبر ( ص ) مورد میل و علاقه من است . و به سوی خانه رسول به راه افتاد . وقتی به حضور رسول اکرم ( ص ) رسید ، عظمت محضر پیامبر ( ص ) مانع از آن شد که سخنی بگوید ، تا اینکه رسول اکرم ( ص ) علت رجوع ایشان را جویا شد و حضرت علی ( ع ) با تکیه به فضایل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود : آیا صلاح می دانید که فاطمه را در عقد من درآورید ؟ پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادی رسول اکرم ( ص ) نائل آمدند .

غدیر خم:

پیامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرین سال عمر پربرکتش در راه برگشت در محلی به نام غدیرخم در نزدیکی جحفه دستور توقف داد ، زیرا پیک وحی فرمان داده بود که پیامبر ( ص ) باید رسالتش را به اتمام برساند . پس از نماز ظهر پیامبر ( ص ) بر بالای منبری از جهاز شتران رفت و فرمود : ای مردم ! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم درباره من چه فکر می کنید ؟ مردم گفتند : گواهی می دهیم که تو آیین خدا را تبلیغ می کردی پیامبر فرمود : آیا شما گواهی نمی دهید که جز خدای یگانه ، خدایی نیست و محمد بنده خدا و پیامبر اوست ؟ مردم گفتند : آری ، گواهی می دهیم . سپس پیامبر ( ص ) دست حضرت علی ( ع ) را بالا گرفت و فرمود : ای مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست ؟ مردم گفتند : خداوند و پیامبر او بهتر می دانند . سپس پیامبر فرموند : ای مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم ، علی هم مولا و رهبر اوست . و این جمله را سه بار تکرار فرمودند . بعد مردم این انتخاب را به حضرت علی ( ع ) تبریک گفتند و با وی بیعت نمودند .

 

حضرت علی ( ع ) بعد از رحلت رسول اکرم ( ص ):

پس از رحلت رسول اکرم ( ص ) به علت شرایط خاصی که بوجود آمده بود ، حضرت علی ( ع ) از صحنه اجتماع کناره گرفت و سکوت اختیار کرد. نه در جهادی شرکت می کرد و نه در اجتماع به طور رسمی سخن می گفت . شمشیر در نیام کرد و به وظایف فردی و سازندگی افراد می پرداخت . فعالیتهای امام در این دوران به طور خلاصه اینگونه است : 1 - عبادت خدا آنهم در شان حضرت علی ( ع ) 2 - تفسیر قرآن و حل مسائل دینی و فتوای حکم حوادثی که در طول 23سال زندگی پیامبر ( ص ) مشابه نداشت . 3 - پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل و شهرهای دیگر . 4 - بیان حکم بسیاری از رویدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت . 5 - حل مسائل هنگامی که دستگاه خلافت در مسائل سیاسی و پاره ای از مشکلات با بن بست روبرو می شد . 6 - تربیت و پرورش گروهی که از ضمیر پاک و روح آماده ، برای سیر و سلوک برخوردار هستند . 7 - کار و کوشش برای تامین زندگی بسیاری از بینوایان و درماندگان تا آنجا که با دست خویش باغ احداث می کرد و قنات استخراج می نمود و سپس آنها را در راه خدا وقف می نمود .

خلافت حضرت علی ( ع

در زمان خلافت حضرت علی ( ع ) جنگهای فراوانی رخ داد از جمله صفین ، جمل و نهروان که هر یک پیامدهای خاصی به دنبال داشت .


شهادت امام علی ( ع ):

بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی ، و برک بن عبدالله تمیمی و عمروبن بکر تمیمی در یکی از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونریزی ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی و برادرکشی حضرت علی ( ع ) و معاویه و عمروعاص است . و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند ، مسلمانان تکلیف خود را خواهنددانست . سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر گردد . ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرت علی ( ع ) در خانه دخترش مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند .در هنگام نماز خواندن ، ابن ملجم ، در حالی که حضرت علی ( ع ) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک خون از سر حضرتش در محراب جاری شد و محاسن آن حضرت وارد ساخت . شریفش را رنگین کرد . در این حال آن حضرت فرمود : فزت و رب الکعبه به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آیه 55سوره طه را تلاوت فرمود : شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان می گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می آوریم . حضرت علی ( ع ) در واپسین لحظات زندگی نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمود : شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم و به اینکه کارهای خود را منظم کنید و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید . یتیمان را فراموش نکنید ، حقوق همسایگان را مراعات کنید . قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهید . نماز را بسیار گرامی بدارید که ستون دین شماست . حضرت علی ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسید و در نجف اشرف به خاک سپرده شد ، و مزارش میعادگاه عاشقان حق و حقیقت شد

خلاصه ای از زندگی نامه امام حسن مجتبی (ع)

ولادت

 در نیمه ماه رمضان سوم هجری، اولین فرزند علی علیه‌السلام و فاطمه سلام الله علیها به دنیا آمد. پس از ولادت، نامگذاری از جانب مادر به پدر، و از او به رسول خدا محوّل شد و آن حضرت هم منتظر نامگذاری پروردگار ماند. تا اینکه جبرئیل ،امین وحی، فرود آمد و گفت: خدایت سلام می‌رساند و می‌گوید چون علی برای تو همانند هارون برای موسی است، نام فرزندش را نام فرزند حضرت هارون علیه السلام یعنی شبّر قرار ده! رسول خدا فرمود:  زبان من عربی است و شبّر، عبری است.

جبرئیل گفت:  شبّر در زبان عرب به معنای« حسن» است.

به این ترتیب، کودک، حسن نام گرفت. تنها کنیه‌ی آن حضرت « ابو محمد» و مشهورترین القابش« سید» و سبط» و «تقی» است. نقش خاتم و انگشتر امام حسن را « العزه لله» گفته‏اند؛ روز هفتم پس از ولادت، رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم مستحبات ولادت را در مورد حسن به جا آوردند و حسن را به« ((ام فضل (لبابه)|ام الفضل))» ،همسر عمویشان، سپردند تا او را از شیری که به خاطر زایمان فرزندش، قثم، در پستان داشت، شیر دهد. بعدها نیز رسول خدا برای امام حسن، ادعیه‌ی عافیت و حرزهای مخصوص چشم‌زخم را خواندند.
ذکر امام در قرآن

ذکر امام حسن علیه السلام در قرآن : قرآن مجید مشتمل است بر یادکردی از شخصیت‌ها، از خوبان یا از بدان، لیکن این یادکرد گاهی همراه با ذکر نام است(همانند آنچه درباره موسی و فرعون ذکر شده است) و گاه فقط با توصیف، و بدون ذکر نام.( همانند آنچه درباره امام علی علیه‌السلام نازل شده است.) درباره امام حسن علیه السلام نیز آیاتی به صورت توصیف و بدون ذکر نام نازل شده است؛ همانند آیه تطهیر ، آیه ذوی القربی و آیه اولی الامر. رابطه امام حسن علیه السلام و رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم : امام حسن علیه السلام بیشتر از هفت سال با رسول خدا زندگی نکرد، ولی در همین مدت به شدت مورد عنایت آن حضرت بود و استفاده‏های علمی و تربیتی فراوانی برد. محبت رسول خدا به امام حسن بسیار فراوان بوده و آن حضرت، گاهی نوه‌اش را در کارهای بزرگی همانند بیعت رضوان و مباهله با نصارای نجران هم شرکت می‌داده است. رسول خدا درباره‌ی او تعریف و تمجیدهای فراوانی نموده است که امام بعدها به مناسبت‌های مختلف، از آنها برای معرفی شخصیت الهی خویش سود جست. امام حسن و فاطمه زهرا سلام الله علیها امام حسن علیه السلام با مادر خود، فاطمه‌ی اطهر، رابطه‏ای عمیق و متعالی داشت. فاطمه گاه با فرزندش بازی‌های کودکانه می‌کرد و گاه با ملاطفت مادرانه او را به عبادات مستحب تشویق می‌نمود. حسن نیز گزارش سخنان رسول خدا را پیش از هر کس، از مسجد به مادر می‌رساند و گاه در عبادت مادر دقت می‌کرد و از آن درس‌ها می‌گرفت. این ارتباط صمیمی در اواخر عمر مادر اوج گرفت؛ تا آنجا که این دو به همراه هم و با تن و قلبی آزرده به زیارت قبر رسول الله و بقیع می‌رفتند و شگفت آن که این رابطه پس از ارتحال مادر نیز باقی ماند؛ به طوری که فاطمه پس از وفات دست‌های مجروح خویش را از کفن بیرون آورد و حسنش را در آغوش کشید. امام حسن نیز سال‌ها بعد در حضور دشمنانی همانند معاویه و مغیره بن شعبه مصیبت مضروب شدن مادر را یادآور شد.

امام حسن در دوران پیش از خلافت پدر : از این دوران اطلاع زیادی در دست نیست. فقط این مقدار مسلم است که امام علیه السلام در خدمت پدر بوده است؛ گاه از روی دلسوزی در تأمین رفاه پدر می‌کوشیده و گاه همراه او در برخی فعالیت‌های اجتماعی شرکت می‌کرده است( همانند شرکت در بدرقه ابوذر به هنگام تبعید)، و گاه پاره‌ای مأموریت‌های مهم را از طرف پدر عهده‌دار بوده است (همانند آبرسانی به منزل عثمان در حال محاصره.) سیاست‌های عملی امام حسن علیه السلام کاملاً هماهنگ با پدر است، لذا همانند او در هیچ‌یک از جنگ‌ها و فتوحات پس از رسول خدا در تمام این دوره‌ی 25 ساله شرکت ننموده است.
در دوران خلافت پدر

امام حسن علیه السلام با پدر، از آغاز خلافت تا شهادت : امام حسن از آغاز بیعت مردم با حضرت علی علیه السلام تا لحظه شهادت آن حضرت در مقام قوی‏ترین بازوی آن حضرت عمل کرد. در جریان بیعت، حضوری جدی داشت؛ در سه جنگ جمل ، صفین و نهروان حاضر بود. پیش از جنگ جمل هم به همراه عمّار یاسر و قیس بن سعد به کوفه رفت و با سرکوب‌کردن فتنه‌ی ابو موسی اشعری ، مردم را به جنگ با مردم بصره فرا خواند. گهگاه به جای پدر نماز جمعه بر پا داشت. در شب ضربت خوردن پدر قصد داشت همراهی‌اش کند که با منع پدر، منصرف شد. پس از ضربت‌خوردن پدر نیز تمام تلاش خود را برای بهبود و استراحت آن حضرت به کار بست و در پایان به وصایای او گوش سپرد.
جانشینی پس از شهادت پدر

حضرت علی علیه السلام قبل از شهادت، امام حسن را وصی خود تعیین کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز قبل از آن به دو گونه این وصایت را اعلام کرده بودند؛ یکی به صورت تصریح به امامت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پس از پدرشان، و دوم تصریح به امامت اوصیاء دوازده‌گانه‌ی خود، با ذکر اسامی آنها.
امام پس از خلافت

امام حسن علیه السلام پس از خلافت و قبل از صلح (دوران کوتاه خلافت ظاهری): دوران کوتاه چند ماهه خلافت ظاهری امام حسن علیه السلام، پر ماجرا سپری شد. بلافاصله پس از شهادت حضرت علی علیه السلام، امام حسن به مسجد آمد و در سخنانی شیوا تلویحاً مردم را به بیعت با خویش فراخواندند. پس از سخنرانی و با تبلیغ نافذابن عباس مردم کوفه با آن حضرتبیعت کردند. امام نیز بیعتشان را براین اساس که از او پیروی کنند و با هر کس جنگید، بجنگند و با هر کس صلح کرد، صلح کنند، پذیرفت؛ و سپس به تحکیم پایه‌های حکومت خویش پرداخت، ابن ملجم ،قاتل پدر، را گردن زد و اکثر فرمانداران مناطق را که به دست پدرش نصب شده بودند، تثبیت نمود و برخی را تغییر داد.جاسوس‌های معاویه را پیدا کرد و گردن زد، نامه‌ی تندی به وی نوشت و او را تهدید به جنگ نمود. نامه‌‌‌نگاری میان حضرت و معاویه ادامه یافت تا اینکه معاویه لشکری عظیم به سوی عراق گسیل داشت و حضرت نیز درصدد تهیه لشکری برای مقابله با او برآمد.
صلح امام

مهمترین حادثه در زندگی امام حسن علیه‌السلام جریان صلح معاویه با آن حضرت است. تحلیل این حادثه ضروری به نظر می رسد زیرا خود امام صلحش را حجتی بر آیندگان می‌داند؛ یعنی بر اساس عملکرد حضرت، وظیفه انسان نیز در شرایط مشابه با آن زمان، صلح و مصالحه است.

بررسی مقدمات و شرایط و عللی که صلح را ایجاب کرد و دقت در کیفیت وقوع صلح و مواد صلحنامه و موشکافی نتایج شیرین صلح برای جناح حق و ضربه‌های سهمگین آن بر جناح باطل به‌خوبی روشن می‌کند که صلح آن حضرت در حقیقت انقلاب سبزی بود که زمینه انقلاب سرخ حسینی را فراهم ساخت و این نرمش قهرمانانه در کنار آن جنبش ظلم‌ستیزانه، پایه‌ریز انقلاب علمی امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در عصر طلایی خلأ انتقال قدرت از بنی‌امیه به بنی‌عباس گشت و به این ترتیب، اسلام ناب محمدی که در تشیع جلوه‌گر بود، نهال خود را آبیاری نمود و به درخت تنومندی تبدیل کرد.
امام پس از صلح تا شهادت

تمامی تلاش امام حسن پس از قبول صلح این بود که فواید مورد نظرش را از صلح به نتیجه برساند و بر این اساس در تمام این مدت به حفظ نیروهای کیفی و خالص ، بازسازی نیروهای خسته و وازده و تفسیر صحیح اسلام پرداخت. عملکرد دشمن‌شکن حضرت پس از صلح چنان قدرتمند بود که معاویه را به فکر شهادت آن حضرت انداخت.
شهادت امام

تلاش موفق امام حسن برای به‌کرسی نشاندن اهداف صلح باعث شد که معاویه طرح قتل حضرت را پیگیری نماید تا بتواند به خواسته دیرین خود یعنی تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی، جامه‌ی عمل بپوشاند. به این ترتیب سمی مهلک تهیه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند.

حضرت پس از مدتی درد و رنج، در روز 28 ماه صفر سال 50 هجری به لقاء الله شتافت. برادرش امام حسین علیه السلام، جنازه‌ی او را پس از تغسیل و نماز برای دفن به سوی مسجد و روضه پیامبر برد ولی سرانجام بر اثر ممانعت بنی‌امیه در بقیع به خاک سپرد.
ثواب عزاداری و گریه بر امام حسن

 رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سال‌ها پیش از شهادت امام حسن فرموده بود : « هر کس بر حسن گریه کند، چشمش روزی که دیده‌ها کور می شوند (روزقیامت)، کور نمی شود و هرکس در مصیبت او اندوهگین شود، روزی که همه دلها اندوهگین است، غم و اندوهی ندارد. زیارت حسن مایه‌ی استواری قدم‌ها در قیامت است
شاگردان و یاران امام

 نام بیش از 30 نفر از شاگردان و یاران آن حضرت در تاریخ ثبت شده است.
فرزندان امام

 کمترین عددی که درباره فرزندان حضرت نوشته‌اند 7 نفر و بیشترین عدد 23 نفر است. شیخ مفید ، فرزندان حضرت را 15 نفر می‌داند( هشت پسر و هفت دختر.( از دختران حضرت 4 نفر و از پسرانش نیز 4 نفر صاحب فرزند شده اند. البته دو تن از پسران، فرزند پسر نیاوردند و به همین جهت نسل تمامی سادات حسنی به آن دو پسر دیگر که فرزند پسر آورده اند زید و حسن مثنّی) منتهی می‌گردد. در سلسله سادات حسنی، دانشمندان، سلاطین، محدّثان و انقلابیون متعددی وجود دارد.

چند حدیث از امام حسن مجتبی (ع)

      از حضرت امام حسن علیه السلام پرسیده شد که بردباری یعنی چه؟ فرمودند: بردباری عبارت از فرو بردن خشم و اختیار خودداشتن است. (تحف العقول، ص 227) چنان برای دنیایت تلاش کن که گویاهمیشه زنده ای، و چنان برای آخرتت تلاش کن که گوئی فردامرگت فرا می رسد .

 دانشت را به مردم بیاموز، و خود نیزدانش دیگران را فراگیر .

کسی که در دلش جز خوشنودی خداخطورنکند، چون دعاکندمن ضامنم که دعایش مستجاب گردد. (از هر معصوم چهل حدیث، ص 118)

 کسی که عقل ندارد ادب ندارد، و کسی که همت نداردجوانمردی ندارد و کسی که حیا ندارد دین ندارد.

امام حسین (ع) در سوم شعبان سال چهارم هجری در مدینه به دنیا آمد. رسول خدا (ع) نام این فرزند زهرا (س) را حسین نهاد وی مورد علاقه شدید پیامبر خدا(ص) بود و آن حضرت دربارة او فرمود: «حسین منی و انا من حسین....» و در آغوش پیامبر بزرگ شد. هنگام رحلت رسول خدا، شش ساله بود در دوران پدرش علی بن ابی طالب (ع) نیز از موقعیت والایی برخوردار بود، علم، بخشش، بزرگواری، فصاحت، شجاعت، تواضع، دستگیری از بینوایان، عفو و حلم و .... از صفات برجسته این حجت الهی بود. در دوران خلافت پدرش در کنار آن حضرت بود و در سه جنگ «جمل»، «صفین» و «نهروان» شرکت داشت.پس از شهادت پدرش که امامت به حسن بن علی (ع) رسید همچون سربازی مطیع رهبر و مولای خویش و همراه برادر بود پس از انعقاد پیمان صلح (صلح امام حسن (ع) با معاویه حاکم شام) با برادرش و بقیه اهل بیت (ع) از کوفه به مدینه آمدند. با شهادت امام مجتبی (ع) در سال 49 یا 50 هجری (که به دست همسرش جعده، دختر اشعث بن قیس الکندی مسموم شد و پس از چهل روز به شهادت رسید. معاویه با توطئه به ازدواج درآوردن یزید با جعده این کار را تدارک دید). بار امامت به دوش سیدالشهدا قرار گرفت. در آن دوران ده ساله که معاویه بر حکومت مسلط بود، امام حسین (ع) همواره یکی از معترضین سرسخت نسبت به سیاستهای معاویه و دستگیریها و قتلهای او بود و نامه های متعددی در انتقاد از رویه معاویه در کشتن حجربن عدی و یارانش و عمروبن حمق خزاعی که از وفاداران به علی (ع) بودند و اعمال ناپسند دیگر او نوشت. در عین حال حسین بن علی (ع) یکی از محورهای وحدت شیعه و از چهره های برجسته و شاخصی بود که مورد توجه قرار داشت و همواره سلطه اموی (حکومتی که از سال 41 هجری با معاویه اولین خلیفه اموی شروع می شود و تا سال 132 هجری ادامه می یابد) از نفوذ شخصیت او بیم داشت با مرگ معاویه در سال 60 هجری یزید به والی مدینه نوشت که از امام حسین (ع) به نفع او بیعت بگیرد اما سیدالشهداء که فساد یزید و بی لیاقتی او را می دانست، از بیعت امتناع کرد و برای نجات اسلام از بلیه سلطه یزید که به زوال و محو دین می انجامید، راه مبارزه را پیش گرفت از مدینه به مکه هجرت کرد و در پی نامه نگاریهای کوفیان و شیعیان عراق با آن حضرت و دعوت برای آمدن به کوفه آن امام ابتدا مسلم بن عقیل را فرستاد و نامه هایی برای شیعیان کوفه و بصره نوشت و با دریافت پاسخ کوفیان در بیعتشان با مسلم بن عقیل در روز هشتم ذیحجه سال 60 هجری از مکه به سوی عراق حرکت کرد. پیمان شکنی کوفیان و شهادت مسلم بن عقیل، اوضاع عراق را نامطلوب ساخت و سیدالشهدا که همراه خانواده، فرزندان و یاران به سوی کوفه می رفت، پیش از رسیدن به کوفه در سرزمین «کربلا» در محاصره سپاه کوفه قرار گرفت. تسلیم نیروهای یزید نشد و سرانجام در روز عاشورا در آن سرزمین، مظلومانه و تشنه کام، همراه اصحابش به شهادت رسید. از آن پس کربلا کانون الهام و عاشورا سرچشمه قیام و آزادگی شد و کشته شدن وی سبب زنده شدن اسلام و بیدار شدن وجدانهای خفته گردید. ـ اصحاب شهادت طلب و با وفای سیدالشهداء‌(ع) نمونه بارز آگاهی، ایمان، شجاعت و فداکاری بودند .... آنان که در رکاب سیدالشهداء به فیض شهادت رسیدند جمعی از بنی هاشم بودند. جمعی از مدینه با آن حضرت آمده بودند، ‌برخی در مکه در طول راه به وی پیوستند. برخی هم از کوفه توانستند به جمع آن حماسه سازان شهید بپیوندند. کسانی هم در راه نهضت حسینی، پیش از عاشورا شهید شدند،‌که آنان نیز جزء اصحاب او به شمار می آیند. (چون مسلم بن عقیل و قیس بن مسهر صیداوی و ...) ـ مدت قیام امام حسین (ع) از روز امتناع از بیعت با یزید تا روز عاشورا 175 روز طول کشید (12 روز در مدینه، 4 ماه 10 روز در مکه، 23 روز در بین راه مکه تا کربلا و 8 روز در کربلا از 2 تا 10 محرم)

 

حضرت سجاد ( ع )

نام معصوم ششم علی ( ع ) است . وی فرزند حسین بن علی بن ابیطالب ( ع ) و ملقب به “سجاد” و “زین العابدین ” می باشد . امام سجاد در سال ۳۸هجری در مدینه ولادت یافت . حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری و تب شدید از آن حادثه جان به سلامت برد ، زیرا جهاد از بیمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی این بود که آن رشته گسیخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، یعنی امامت و ولایت گردد . این بیماری موقت چند روزی بیش ادامه نیافت و پس از آن حضرت زین العابدین ۳۵سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شریف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال ۶۱هجری که بنا به وصیت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسید ، به اختلاف روایات در حدود ۲۴ سال نوشته اند . مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور “شهربانو” دختر یزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود ، بهره برداری از این قیام و حماسه بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زینب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظیر در جهان آن رو فریاد کردند . فریادی که طنین آن قرنهاست باقی مانده و برای همیشه جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد ، اما مأموریت حضرت سجاد ( ع ) و زینب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بیت اسیر را از قتلگاه عشق و راهیان به سوی “الله ” و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند . حضرت سجاد ( ع ) را در حال بیماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای حضرتش را از زیر شکم آن حیوان به زنجیر بستند . سایر اسیران را نیز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زیر سنگینی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای مانده بود و جرأت نفس کشیدن نداشت ، زیرا ابن زیاد دستور داده بود رؤسای قبایل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند . در چنین حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بین سرکردگان قبایلی که در کربلا بودند تقسیم و سر امام شهید حضرت ابا عبد الله الحسین را در جلو کاروان حمل کنند . بدین صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبید الله زیاد می خواست وحشتی در مردم ایجاد کند و این فتح نمایان خود را به چشم مردم آورد . با این تدبیرهای امنیتی چه شد که نتوانستند جلو بیانات آتشین و پیام کوبنده زن پولادین تاریخ حضرت زینب ( س ) را بگیرند ؟ گویی مردم کوفه تازه از خواب بیدار شده و دریافته اند که این اسیران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پیغمبر اسلام ( ص ) می باشند که مردانشان در کربلا نزدیک کوفه به شمشیر بیداد کشته شده اند . همهمه از مردم برخاست و کم کم تبدیل به گریه شد . حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بیماری به مردم نگریست و فرمود : اینان بر ما می گریند ؟ پس عزیزان ما را چه کسی کشته است ؟ زینب خواهر حسین ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پیامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود : “ ای اهل کوفه ، ای حیلت گران و مکراندیشان و غداران ، هرگز این گریه های شما را سکون مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خویش می تابید و از شام تا صبح به دست خود بازمی گشاد . هشدار که بنای ایمان بر مکر و نیرنگ نهاده اید ” . سپس حضرت زینب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : “همانا دامان شخصیت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کردید که هرگز تا قیامت این آلودگی را از خود نتوانید دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد . مگر نمی دانید کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتید ، و چه عهد و پیمان که بشکستید ، و بزرگان عترت و آزادگان ذریه او را به اسیری بردید ، و خون پاک او به ناحق ریختید ” . مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گویی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زینب ( ع ) که گویا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج می شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حیرت کرد . شگفتا این صدای علی ( ع ) است که گویا در فضای کوفه طنین انداز است . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زیاد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زینب کبری و سایر اسیران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسین ( ع ) و اسیران کربلا به حد اعلا رسانید ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۴ ، ۱۳:۴۶
majid jahani

 

چهارصد کنایه و ضرب المثل متداول و عامیانه

د ر گوشه و کنار ما

1- آب از آب تکان نخوردن : کنایه از آرامش : بدون نگرانی

2- آب از آسیاب افتادن :آرامشی برقرار شد- سرو صدا خاموش شد

3- آب از سر گذشتن:امید نداشتن-  به پایان آمدن امری

4- آب آمد و تیمم باطل شد :اصل کار آمد وفرع بی مورد است

5- آب توی دلش تکان نمی خورد :آرام وآهسته حرکت می کند

6- آب خوش از گلو پایین نرفتن: راحتی نداشتن

7- آب در کوزه ماتشنه لبان می گردیم : هدف ومقصود در نزدیکی ما قرار دارد اما به دنبال آن می گردیم.

8- آب را از سرچشمه باید بست :جلوی ضرر وزیان را از مبدا باید گرفت.

9- آب زیر پوستش رفته است:کمی چاق شده است-وضع مالیش بهتر شده است.

10- آبشان در یک جوی نمی رود :با هم توافق ندارند بایکدیگر خوب نیستند.

11- آب غوره گرفتن: گریه کردن گریستن

12- آب کش به کف گیر می گوید چقدر سوراخ داری: کسی که خود عیب بسیار دارد  وبه اندک عیب دیگری ایراد و خرده  می گیرد.

13- آبم است وگاوم است نوبت آسیابم است:  به مناسبت چندین کار دیک موقع داشتن

14- آب نخوردن چشم:امیدی نداشتن

15- آب تاب دادن :به موضوعی اهمیت زیادی دادن اغراق کردن

16- آب در دست داری نخور بیا:در آمدن فوق العاده عجله شتاب اشتن

17- آبی از او گم نمی شود:امکان انجام دادن کار از او نیست-نباید به او امیدی داشت

18- آبی که به زندگی نداد حسین   چون گشت شهید بر مزارش

توجهی  به کسی در زمان لزوم نکردن در غیر زمان به آن پرداختن_مانند (نوشداروی پس از مرگ سهراب)

19- آتش چون بر افروخت بسوزد تر وخشک :در اثر حادثه گناهکار و بی گناه از بین بروند

20- آتش زیر خاکستر:آرامش موقت-موذی

21- آخر کار خود را کردن:به مقصو خود رسیدن-به هدف خود نائل آمدن

22- آخوند شدن چه آسان وانسان شدن چه مشکل:سواد پیداکردن راحت است اما انسان شدن سخت است.

23- آدم باید لقمه را به اندازه دهانش بگیرد:باید باتوجه به توانایی خود کاری انجام داد.

24- آدم شاخ در می آورد:از شدت تعجب-حرفهای دروغ وغیر قابل قبول

25- آدم گدا این همه دادا:آدمهای فقیر بیشتر ادا دارند-بیشتر عیب وایراد می گیرند

26- آدم گرسنه سنگ را هم می خورد:به کسی می گویند که بهانه مطلوب بودن غذا را از خوردن آن امتنا می کند.

27- آدم مفتخور خوش سلیقه می شود:کسی که چیزی را رایگان بدست می آورد بر آن ایراد می گیرد.

28- آدم ناشی سرنا را از سر گشاد آن می زند:به کسی که اطلاع از انجام کاری را ندارد وبه نادرست انجام می دهد.

29- آدم یکبار پایش تو چاله می افتد:از هر اتفاق وپیشامدی باید عبرت گرفت.

30- آدم یک دنده:ثابت محکم،بیشتر در جهت منفی

31- آرزو را به گور بردن:به هدف ومقصود خود نرسیدن

32- آزموده را آزمون خطاست:باکسی که قبل آشنا بودن ومعامله داشتن به حیث منفی

33- آسمان به زمین نمی آید:اتفاق فوق العاده ای روی نخواهد داد.

34- آسمان وریسمان را سر هم بافتن:دوچیز بی تناسب را به هم ارتباط دادن-نامربوط گفتن

35- آش پز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک:دو یا چند نفر در انجام کاری دخالت داشته باشند کار پیش نمی رود

36- آش دهن سوز نبودن:مورد مطلوب نبودن

37- آش خوب باشد کاسه اش چوب باشد:اصل مهم است نه فع.

38- آش کشک خالته بخوری باته نخوری پاته:در هر حال مجبور به انجام کار بودن.

39- آش نخورده ودهن سوخته: کار ی انجام نداده ولی گناهکار شناخته شده

40- آشو لاش کردن:صدمه وآسیب سختی دادن

41- آشی برای کسی پختن:درد سری برای کسی بوجود آوردن.

42- آفتاب لب بام است:مرگ او نزدیک است

43- آفتابه لگن هفت دست وشام و ناهار هیچ:تشریفات زیاد ولی اهمیت کار کم

44- آفاتب همیشه زیر ابر نمی ماند:حقیقت همیشه پنهان نیست-واقیعت روزی رو خواهدکرد

45- آمد زیر ابرویش را بگیرد چشمش را کور کرد:کار خوبی برای کسی خواست  انجام دهد  اما برعکس شد.

46- آن را که حساب پاک است از معامله چه باک است:کسی که نیست که پاکی داشته باشدترسی از حساب وکتاب ندارد.

47- آنقدر بایست که زیر پایت سبز شود:انتظار کشیدن بدون نتیجه

48- آن وقت که جیک جیک مستانت بود یاد زمستانت نبود:از قبل باید فکر آینده بود

49- آویزه گوش کردن:پندی را فراگرفتن را بکار بستن

50- آه در بساط نداشتن:کاملاً بی چیز و فقیر بودن

51- آهسته بیا آهسته برو گربه شاخت نزند:پنهان کردن مطلب-بی سر وصدا انجام دادن کاری

52- اجاق پدر راروشن نگه داشتن:فرزند داشتن،که بیشتر منظور فرزند پسر داشتن است.

53- اجاقش کور است:صاحب اولاد نمی شود

54- اجل دور سرش می چرخد:وضیعت ناگوار دارد.نزدیک به مرگ است

55- احترام امام زاد ه با متولی آن است:احترام هر کس را باید نزدیکان او حفظ نمایند.

56- از آب گل آلود ماهی گرفتن:از هرج ومرج استفاده کردن

57- از این ستون به آن ستون فرج است:در انتظار بیش آمد ناگوار همیشه باید امید وار بود.

58- از بیخ عرب بودن:چیزی اصلاً سرش نشدن

59- از خر شیطان پیاده شدن:از لج بازی بیرون آمدن

60- از دماغ فیل افتادن:متکبر ومغرور بودن

61- از سه چیز باید حذر کرد:دیوار شکسته-سگ درنده-زن سلیطه

62- ا ز کاه کوه ساختن:چیز کوچک وبی اهمیت را بزرگ جلوه دادن

63- از کیسه خلیفه بخشیدن:از مال وثروت دیگران اعطا کردن

64- از هول حلیم توی دیگ افتادن:از زیادی طمع عجله به جای سود بردن زیان دیدن

65- اسب راگم کردن وپی نعلش گشتن:اصل رااز دست دادن و به دنبال فرع آن گشتن

66- اگر در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته است:از موقیعت نباید سوء استفاده کرد.

67- اگر دنیا را آب ببرد فلانی را خواب ببرد:بسیار لابالی وبی فکر واندیشه است

68- اگر کاردش بزنی خونش بیرون نمی آید:از زیادی خشم غضب

69- اگر کاه از تو نیست کاهدان از تو است:به آدم پرخور گفته می شود.

70- انگشت در سوراخ زنبور کردن:برای خود تولید زحمت ودرد سر کردن

71- ایراد بنی اسرائیلی گرفتن:خرده گیری نابه جا و غیر وارد

72- این شتری است که در خانه هرکس می خوابد:مرگ برای همه است.

73- این کلاه برای سرش گشاد است:درخور توانایی ولیاقت او نیست.

74- با پای بروی کفش پاره می شود وباسر بروی کلاه:در هر حال کار خرج دارد

75- با پنبه سر بریدن:بانرمی به کسی آسیب رساندن صدمه زدن.

76- باد آورده را باد می برد:چیزی که به آسانی و رایگان بدست آید به آسانی هم از دست می رود.

77- باد غبغت انداختن :افاده کردن-خود را گرفتن

78- باد در فقس کردن: کار بهیوده انجام دادن

79- بامجان بم آفت ندارد:خطر،متوجه زشت کاران نمی شود.

80- باسیلی صورت خود را سرخ داشتن:با وجود تنگدستی ظاهر خود را حفظ کردن

81- با کدخدا بساز ؛ده را بتاز:همراه با بزرگ محل شو و آن محله را بچاپ

82- بالاخانه اش را اجاره داده است:عقلش کم است

83- بالای سیاهی رنگی نیست:وضع از این بدتر نمی شود.

84- با یک تیر دونشانه زدن:از یک عمل دو نتیجه گرفتن

85- با یک دست دهندوانه نمی توان گرفت:از  دو کار باید یکی را انتخاب کرد وانجام داد.

86- بچه عزیز است و ادب  عزیز تر:تقدّم عزت ادب در وجود انسان

87- بزک نمیر بهار می آید کمبزه با خیار می آید:و عده سرخرمن به کسی دادن.

88- برادری به جا بز غاله یکی هفت صد دینار:معامله داد ستد ارتباطی به دوستی ندارد.

89- برای یک بی نماز در مسجد را نمی بندند:کار را به خاطر یک شخص نابه هنجار تعطیل نمی کنند.

90- برج زهر مار بودن:بسیار عبوس وخشمگین بودن.

91- بر خر مراد خود سوار شدن:به هدف خود نائل آمدن

92- بر کشک را بسای:بر پی کار خود

93- بز گر از سرچشمه آب می خورد:آدم نالایق بیش تر از دیگران به خود می بالد

94- بلد نیستم راحت جان است:به کسی گویند که برای فرار از انجام کاری بگوید بلد نیستم

95- به بوی کباب آمدیم دیدم خر داغ می کنند:دچار اشتباه بزرگی شدن

96- به تنبل گفتند برو سایه گفت سایه خودش می آید:از تنبلی زیاد

97- به جیب زدن :استفاده مالی بردن-پولی به دست آوردن

98- به چاک زدن:فرار کردن

99- به در د لای جرز خوردن:برای هیچ کار مناسب نبودن.

100- به دریابرود دریا خشک می شود:در باره ی افراد بی طالع و بی اقبال گویند.

101- به رنج و سعی کسی نعمتی به چنک آورد         دگر کس آیدو بی سعی و رنج بردارد

توجه به مفتخوری افراد دارد.

102- به روباه گفتند شاهدت کیست گفت دمم:به شخصی که بیهوده افراد دیگر را گواه خود سازد.

103- یه رش کسی خندیدن:او را تحقیر ومسخره کردن

104- به زخم کسی نمک پاشیدن:درد یا داغ کسی را تشدید کردن

105- به شتر گفتند چرا گردنت کج است گفت کجایم راست است:کسی که کارها ورفتار او بر خلاف معمول باشد.

106- به شترمغ گفتند بپرگفت شترم گفتند بار ببر گفت مرغم:کسی که به بهانه های مختلف حاضر به انجام  دادن کار نیست

107- به شکم خود صابون زدن:وعده وعید به خود دادن.

108- به کچل گفتند نامت چیست  گفت :زلفعلی،به مزاح تمسخر

109- به گمراه گفتنذ نامت چیست گفت :رهبر، به مزاح تمسخر

110- به هر سازی رقصیدن:مطابق هر میلی رفتار کردن

111- بی بی از بی چادری پنهان است:اگر کسی کاری انجام نمی دهد بدلیل نداشتن وسیله است.

112- بی گدار به آب زدن:نسنجیده وبدون مطالعه کار کردن.احتایط نکردن.

113- پا از گلیم بیرو ن بردن:توجه به حد وحدود خود نکردن.

114- پایش لب گور است:نزدیک مردن است.

115- پدر کسی را سوزاندن:کسی را بسیار اذیت کردن

116- پدر کشی داشتن باکسی:دشمنی سختی باکسی  داشتن

117- پدر مادر دار بودن:اصل نصب داشتن

118- پرنت پلا گفتن:حرفهای ناربط  وخارج از موضوع زدن.

119- پرسه زدن:ولگردی کردن-گردش بیهوده کردن.

120- پُز عالی وجیب خالی:ظاهر آراسته وجیب بدون پول

121- پس از مرگ سهراب ونوشدار:کار از کار گذشتن

122- پستان به تنور چسباندن :پبش از اندزه دلسوزی کردن

123- پشت سر کسی نماز خواندن:به کسی زیاد عقیده اعتماد داشتن

124- پشت کسی را به خاک مالیدن:او را شکست دادن

125- پیله کردن:باسماجت و اصرار چیزی را از کسی خواستن.

126- تابستان پدر یتیمان است:در فصل تابستان بینوایان احتیاج به خانه لباس ندارند.

127- تا پول داری رفیقتم عاشق بند کیفتم: زمانی که سود نزد تو دارم با تو دوست هستم.

128- تا تنور گرم است باید نان را چسباند:همین که موقعیت داری استفاده کن.

129- تابگویی((ف))می گویم فرح زاد:متوجه و هوشیار هستم

130- تا سه نشود بازی نشود:هر چیز با سه تا کامل می شود

131- تا گوساله گاو شو دل صاحب آب شود:زمان و مدت طولانی لازم است

132- تا نباشد ،چوب تر فرمان نبر گاو خر:در هر چیزی باید سخت گیری کرد

133- تا ناشد چیزکی مردم نگویند چیز ها:تا مطلب کوتاهی در پیرامون چیزی گفته می نشود مردوم چیزی در باره آن نمی گویند.

134- تخم مرغ دزد شتر مرغ دزد می شود:کسی که دست به عمل کوچکی زد کم کم کارهای بد برزگتر انجام می دهد.

135- تر وخشک را باهم سوختن:استثنا در کار نبودن

136- تعارف شاه عبدلعظیمی کردن:تعارف ظاهری بودن رضایت باطنی کردن

137- توبه ی گرگ مر گ است:کسی که دست از عادت خود بر نمی دراد.

138- تو به خیر و من به سلامت:دیگر ما به یکدیگر کاری نداریم

139- تو نیکی مکن در دجله و انداز که ایز در بیابانت دهد باز:نتیجه کار خوب به خود انسان برمی گرد.

140- توی هچل افتادن:گرفتار شدن-دچار زحمت شدن

141- توی هول ولا ماندن:مضطرب بودن-ترید داشتن

142- ته جیبش تار عنکبوت بسته است:بی پول وفقیر است

143- جایی نمی رود که آبرویش رود:عاقل است

144- جان به عزرائیل ندادن:فوق العاده خسیس بودن

145- جای سوزن انداختن نبود:خبلی پر جمیت و شلوغ بود

146- چرت موز بودن:جوانی بی ادب و بی اهمیت-غیر قابل اعتناء

147- جلز ولز کردن:بسیار التماس زاری کردن

148- جنسش شیشه خورده دارد:نادرست است

149- جواب ابلهان خاموشی است:در برار افراد نادان باید خاموش بود.

150- جوجه ها در آخر پاییز می شمرند:نتیجه هر کار در پایان آن مشخص می شود

 آمد 151- جور استاد به زمهر پدر : سخت گیری معلم به نفع شاگرد است.

152- جیم شدن : آهسته وبدون آنکه کسی متوجه شود محلی را ترک گفتن.

153- چا خان کردن : دروغگوئی کردن .

154- چاقو دسته ی خود را نمی برد : خویشان وبستگان برای همدیگر ایجاد ناراحتی می کنند.

155- چاق سلامتی کردن : حال واحوالپرسی کردن سلام وعلیک کردن .

156- چپ چپ نگاه کردن : با تلخی وخشم به کسی نگریستن.

157- چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است : به جای واجب باید پرداخت .

158- چشمش شور است : کسی که چشم گیرا داشته باشد وباعث آسیب دیگران شود.

159- چاه کن همیشه ته چاه است : کسی که برای دیگران تله ایجاد کند اول خودش می افتد.

160- چوب تر به کسی فروختن: مشکلی برای دیگران ایجاد کردن دشمنی داشتن با کسی.

161- چوب دوسر نجس : کسی که مورد نفرت دو طرف دعوا ونزا باشد.

162- چوب لای چرخ گذاشتن: مانع پیشرفت دیگران شدن مانع ایجاد کردن.

163- چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن : در آمد نداری قناعت کن.

164- چانه اش گرم شد : زیاد حرف می زند.

165- چه خاکی به سرم بریزم : چه چارهای بیندیشم.

166- چیزی در چنته نداشتن : بی اطلاع بودن.

167- حرف راست را از دهن بچه باید شنید: اشاره به پاک ومعصوم بودن بچه ها.

168- حساب به دینار، بخشش به خروار : در حساب باید دقیق بود ودر بخشش سخاوتمند.

169- حق کسی را کف دستش گذاشتن: سزای عمل کسی را دادن.

170- حلوای تنتنانی تا نخوری ندانی : تا آزمایش نکنی متوجه نخواهی شد.

171- حمام زنانه شدن : شلوغ و پر سروصدا شدن .

172- حلزون خود را به جمع شاخدارها می کند: چیزی کوچک وبی اهمیت خود را داخل بزرگان می کند.

173- حنایش رنگ ندارد: کاری از او ساخته نیست.

174- خاله زنک بازی در آوردن : حرکات غیر جدی زنانه داشتن .

175- خدا نجار نیست اما درو تخته را خوب به هم می اندازد: این دو نفر در رفتار بسیار به هم شبیه هستند. (به ویژه زن و مرد )

176- خر بیارو باقالا بار کن : کار خراب جبران نا پذیر .

177- خر پول : پول دارو ثروتمند.

178- خر تو خر بودن : هدجو مرج و بی نظمی شلوغی زیاد.

179- خر خالی یرقه می رود: آدم بی مسئولیت ادعای زیادی دارد.

180- خر را که به عروسی می برند برای خوشی نیست برای آبکشی است : آدم زحمت کش را برای کار کردن دعوت می کنند.

181- خر رفتو الاغ برگشت : همان طورکه بود هست- بهتر نشد.

182- خرس را به رقص آوردیم دمش را به دست آوردیم : کسی را وادار به انجام کاری کردن واز آن نتیجه گرفتن.

183- خر کوزه پر از شنبه تا پنج شنبه گچ آوردن وجمعه سنگ کشیدن : کار همیشگی بدون استراحت.

184- خر مقدس بودن : کسی که از نفهمی در تقدس افراط کند.

185- خروس بی محل بودن: وقتو زمان را تشخیص ندادن.

186- خر همان خر است اما پالانش عوض شده : لباس یا مقام جدید در شخصیت فرد تاثیر ندارد.

187- خر همیشه خرما نمی ریند : همیشه نمی توان در انتظار همان پیش آمد خوب بود همیشه فرصت خوب به دست نمی آید.

188- خل بازی در آوردن: خود را به دیوانگی زدن.

189- خواب زن چپ است: تعبیر خواب زن معکوس است.

190- خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو: خود را به جمعیت واجتماع تطبیق دادن.

191- خود را به کوچه ی علی چپ زدن: نادانی نکردن به منظور اجتناب ودوری از کار.

192- خود را نخود آشی کردن : مدالخه کردن در هر کاری.

193- خودش می برد وخودش می دوزد: همه کاره خودش است.

194- خون کسی را توی شیشه کردن: کسی رابسیار اذیت کردن بسیار گران فروشی کردن.

195- داشتم داشتم صاحب نیست دارم دارم صاحب است: از گذشته نگو الان چیکاره ای.

196- داغ شکم از داغ عزیزان کمتر نیست: کودک یا کسی که از نخوردن غذا بی تابی می کند.

197- دانا هم داند وهم پرسد ،نادان نداند ونپرسد: تواضع وفروتنی افراد دانا.

198- دبه در آوردن: پس از توافق در معادله برای تغییر دادن شرایط آن به نفع خود تلاش کردن .

199- دختر تر تیزک است: کنایه به زود رشد بودن دختر.

200- در جنگ نان وحلوا تقسیم نمی کنند: طبیعت جنگ ،جنگیدن است.

201- در خانه هر چه مهمان هر که: وقتی مهمان سر زده آمد باید آنچه حاضر است یسازد.

202- درخت گردو به این بزرگی درخت خربزه الله اکبر: به مناسبت مقایسه ی غلط گویند.

203-  درد خروار آید و منقال رود: مشکل و سختی که یکباره آمد کم کم رفع می شود.

204- درد را کی میکشد که می زاید: زحمت شاکی می شکد که کار انجام می دهد.

205- در حوضی که ماهی نیست قورباغه سپهسالار است: در جایی که آدم شایسته ای نیست هر ناشایستی لایق شود.

206- در دیزی باز است حیای گربه کجا رفت: از نبودن مانع نباید سوء استفاده نمود.

207- در مثل مناقشه نیست:  منظور از مثل یاد شده شخص مخاطب نیست.

208- دزد آمد و هیچ نبرد: همه چیز جای خودش است.

209- دزد نگرفته پادشاه است: کسی را به دلیل ندیدن نمی توان مقصر دانست.

210- دست از سر کچل کسی برادشتن: کنایه از رها کردن کسی.

211- دست به سر کردن: کسی را با حیله و نیرنگ از خود دور کردن.

212- دست به دهان رسیدن: مختصر ثروتی داشتن و امورات خود را پیش بردن.

213- دست به یخه شدن: با هم درگیر شدن.

214- دست راست و چپ را نشناختن: بسیار کودن و ابله بودن.

215- دست دست را می شناسد: امانتی را که از کسی گرفتند باید به همان شخص پس داد.

216- دستش چسبناک است: دزد است.

217- دستش نمک ندارد: به هر کس خوبی یا کمک کند آن شخص منظور ندارد.

218- دست و پای خود را گم کردن: هول شدن.

219- دست و پنجه نرم کردن: کنایه از زور آزمایی کردن است.

220- روده بزرگ روده گوچک را خورده است: بسیار گرسنه بودن.

221- روزه ی کله گنجشکی گرفتن: تا نیم روز روزه داربودن و سپس غذا خوردن.

222- دل به دل راه داشتن: احساس نزدیکی دو نفر به یکدیگر.

223- دلش مثل سیر و سرکه می جوشد: تشویش و اضطراب دارد.

224- دماغی چاق داشتن: سالم و تندرست بودن : ثروتمند بودن.

225- دماغ کسی را به خاک مالیدن: او را سخت تنیه کردن.

226- دم به تله دادن: گیر افتادن.

227- دم بخت بودن: دختری که موقع شوهر کردن او فرا رسیده باشد.

228- دم در آوردن: پر رو شدن.

229- دمش را گذاشت روی کولش و رفت: ناامید شد و شکست خورد.

230- دندان را تیز: طمع زیادی به چیزی داشتن.

231- دهن بین بودن: زود باور بودن.

232- دهنش چفت و بست ندارد: بی جهت هر ناسزایی گفتن.

233- دیوار موش دارد موش گوش دارد: موقع راز گفتن نیست.

234- ذکر خیر کسی را کردن: به خوبی کسی یاد کردن.

235- رو دست خوردن: گول خوردن : به دام افتادن.

236- روزگار کسی را سیاه کردن: او را بدبخت کردن.

237- روز وانفسا: روز قیامت و صحرای محشر.

238- روزه ی بی نمازی: عروس بی جهاز و قور مربی پیاز : همه چیز ناقص است.

239- روزه خوردنش را دیده ایم نماز کردنش را ندیده ایم: کار یدش را دیدیم اما کار خوبش را ندیدیم.

240- روی سر کسی خراب شدن: به زور به مهمانی کسی رفتن : خود را بر کسی تحمیل نمودن.

241- روی شاخش است: کارم حتمی است.

242- روی کسی را سفید کردن: موجب سزبلندی و خشنودی کسی شدن.

243- ریش خود را به دست دیگری دادن: تسلیم دیگری شدن : اختیار خود را به کسی دادن.

244- ریش خود را در آسیاب سفید کرده: با تجربه و آزموده نیست.

245- ریش و قیچی هر دو را به دست داشتن: اختیار کامل داشتن.

246- ریگی در کفش داشتن: صادق و راستگو نبودن.

247- زمین دهان باز کرد و مرا در خود فرو برد: از بسیاری خجالتی چنین آرزویی کردن.

248- زن از غاره سرخ شود مرد از غذا: زن با آرایش و مرد با جنگیدن خوشرنگ می شوند.

249- زن نانجیب گرفتن آسان و نگه داشتن او مشکل: هر جور زن هرجا پیدا می شود.   

250- زن نانجیب گرفتن مشکل و نگه داشتن او آسان: زن خوب هرجا پیدا نمی شود.

251- زیر اندازش زمین است و رو اندازش آسمان: فقیر و بی چیز است.

252- زیرآب کسی را زدن: کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن.

253- زیر کاسه ای نیم کاسه ای بودن : نقشه ای پنهانی در کار بودن .

254- زیره به کرمان بردن : بردن چیزی به محلی که در آنجا فراوان باشد.

255- زینب ستم کش است : خانمی که بیشتر از دیگران کارهای سخت وطاقت فرسا انجام می دهد.

256- سال به سال دریغ از پارسال : روزگار وموقعیت بهتری در پیش نیست.

257- سالی که نکوست از بهارش پیداست : شروع هر کار نمایانگر پایان کار است.

258- سبیل کسی را چرب کردن : به کسی رشوه یا هدیه دادن.

259- سبیل کسی را دود دادن : کسی را تنبیه کردن خجل وناراحت ساختن.

260- ستاره ی سهیل است : دیر دیر دیده می شود غیبتهای طولانی دارد.

261- سر به جهنم زدن : بسیار گران تمام شدن.

262- سر به سر کسی گذاشتن : اورا ناراحت کردن با او شوخی کردن.

263- سر به صحرا زدن : از فرط ناراحتی دیار خود را ترک کردن.

264- سر به هوا بودن : بازی گوش بودن .

265- سر پل خر بگیری : محل بررسی وگیر افتادن .

266- سر پیری و معرکه گیری : کسانی که در زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند.

267- سرد وگرم روزگار و چشیدن : تجربه آموختن آزموده شدن .

268- سر شاخ شدن : درگیر شدن .

269- سرش تو لاک خود بودن : کاری به کار کسی نداشتن در فکر خود بودن.

270- سر کسی را گرم کردن : کسی را مشغول کردن .

271- سر کسی شیره مالیدن: کسی ا گول زدن : اغفال کردن.

272- سرکه ی مفت شیرین تر از عسل است: هر چیزی که رایگان باشد گواراست.

273- سر کیسه را شل کردن: سخاوتمکند بودن : پول خرج کردن.

274- سرم را بشکن و نرخم را نشکن: چانه نزن و قیمت جنس را پایین نیاور.

275- سر و گوش آب دادن: کسب خبر و اطلاع کردن.

276- سری که درد نمی کند دستمال نبند: بی مورد برای خود ایجاد مشکل و نگرانی نکن.

277- سگ زرد برادر شغال است: به لحاظ بدی هر دو مثل هم اند.

278- سگ صاحبش را نمی شناسد: ازدحام و شلوغی زیاد.

279- سگ کیش کردن: کسی را بزور به جایی بردن.

280- سیر تا پیاز را برای کسی نقل کردن: مطلبی را به طور تفصیل برای دیگری شرح دادن.

281- سیر به پیاز می گکه پیف پیف چقدر بو میدهی: دو مجرم مثل هم یکدیگر را سرزنش می کنند.

282- شاخ و شانه کشیدن: به خود بالیدن : تظاهر به زورمندی کردن.

283- شال و کلاه کردن: آماده شدن : لباس پوشیدن برای بیرون رفتن از منزل.

284- شاهنامه آخرش خوش است: باید به پایان کار توجه داشت.

285- شب آبستن است تا چه زاید سحر: حوادثی در پیش است باید در انتظار آن بود.

286- شب دراز است و قلندر بیدار: وقت بسیار است ، شتاب و عجله شایسته نیست.

287- شتر با بارش گم شد: به محل بسیار شلوغ گویند.

288- شتر دیدی ندیدی: آنچه دیدی یا شنیدی بازگو نکن.

289- شتر سواری دولا دولا نداره: این کار پنهان شدنی نیست.

290- شریک دزد و رفیق قافله: کسی که با طرفین دفاع و نزاء زد و بند داشته باشد.

291- شش ماهه به دنیا آمدن: بسیار عجول بودن.

292- شکم گرسنه فتوای خون می دهد: به آدم بی ایمان نمی توان اعتماد کرد.

293- شیری یا روباه؟: پیروز باز گشتی یا شکست خورده؟.

294- شورش را در آوردن: زیاده روی بیش از حد کردن در کاری.

295- شتر در خواب بیند پنبه دانه: آدمی که آرزوهای دور و دراز داشته باشد.

296- شیطان را درس دادن: باهوش و حیله گر بودن (جهت منفی).

297- صبر ایّوب داشتن: بسیار بردبار و صبور بودن.

298- صد سال گدایی کرد امّا شب جمعه را نمیداند: کسی که به رموز کار خود آگاه نیست.

299- صلاح مملکت خویش خسروان دانند: آنچه را خود مصلحت می بینی انجام بده.

300- طناب مفت را کردید خود را به دار زد: از هرچه رایگان باشد استفاده می نماید.

301- طوطی وار یاد گرفتن: بدون توجه به معنی و مفهوم از بر بودن : نفهمیده حرف زدن.

302- عاقبت جوینده یابنده بود: هر کسی که بدنبال چیزی برود به آن می رسد.

303- عقل کسی گرد شدن: عقل درست و حسابی نداشتن : کم شدن عقل کسی.

304- علی ماند و حوضش: بیکار بودن.

305- عمر نوح نداشتن: عمر دراز و طولانی نداشتن.

306- عیسی به دین خود موسی هم به دین خود: هر کس در عقیده و اعتقاد خود آزاد است.

307-غاز چراندن : بیکار بودن.

308- غزل خدا حافظی را خواندن : برای رفتن وجدایی آماده شدن مردن .

309- فرار وبر قرار ترجیع دادن : برای اجتناب از خطر فرار کردن.

310- فس فس کردن : دیر جنبیدن بسیار آهسته کار کردن .

311- فضول و بردن جهنم گفت هیزمش تر است : بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده .

312- فلفل مبین که ریزه / بشکن ببین چه تیزاست : به کوچکی شخص نگاه نکن بلکه به لیاقت او نگاه کن .

313- فیلش یاد هندوستان کرده : به هدف و مقصد دیگری توجه کرده .

314- قارت وقورت کردن : ادعا داشتن با خشم وخشونت .

315- قلق کسی را به دست آوردن : به اخلاق وروحیه ی کسی آشنا شدن .

316- قوز بالای قوز : گرفتاری رو گرفتاری مشکلی روی مشکل پیش .

317- کاچی بهتر از هیچی است : چیز کم بهتر از هیچ چیز است .

318- کاردش بزنی خونش در نمی آید : بی نهایت خشمگین است .

319- کاری بکن بهر ثواب نه سیخ بسوزد نه کباب : به عدالت رفتار کن .

320- کبکش خروس می خواند : بسیار خوشحال وبا نشاط است .

321- کس نخوارد پشت من جز ناخن انگشت من : کسی برای دیگری کاری انجام نمی دهد .

322- کار حضرت فیل است : کاری بسیار سخت ودشوار است

323- کف دستم را بو نکرده بودم : از غیب نمی دانستم

324- کل اگر طبیب بود سر خود دوا نمودی : مهارت نداشتن در کاری .

325- کلاه شرعی بافتن : عمل غیر مشروعی را با حیله وتزویر شرعی جلوه دادن .

326- کار کردن خر وخوردن یابو : کار را کس دیگر می کند نتیجه را کس دیگر می برد .

327- کیسه برای چیزی دوختن : طمع داشتن به چیزی .

328- گاوش زائیده : مشکلی برایش پیش آمده است .

329- گردن کج کردن : خود را کوچک کردن عاجزانه چیزی از کسی خواستن .

330- گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی : کارها با صبر وبردباری انجام می شود .

331- گز نکرده پاره کردن : بدون مطالعه به کاری مبادرت کردن .

332- گل سر سبد بودن : برگزیده گروه بودن ممتاز جمع شدن .

333- گاو پیشانی سفید : همه کس و همه جا او را می شناسند .

334- گوش بریدن کسی :کلاه برداری کردن از کسی .

335- لفت دادن کاری : به درازا کشانیدن کارو با تشریفات زیاد به آن پرداختن .

336- لنگه کفش کهنه در بیابان نعمت است : چیز بی ارزش و ناقابل در شرایط نیاز مفید واقع می شود .

337- مار پوست خود بگذارد اما خوی خود نگذارد : اخلاق ورفتار افراد عوض نمی شود .

338- مار را در آستین خود پروراندن : چیز بد را یاری دادن .

339- مار گزیده از ریسمان سیاه وسفید می ترسد : آدم صدمه دیده همیشه می ترسد.

340- ماست خود را کیسه کردن :ترسیدن.

341- مثل اینکه مال باباش و خوردم : به مناسبت دشمنی با کسی گفته می شود .

342- ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است : روی آوردن به کار خود هیچ موقع دیر نیست .

343- مرغ همسایه غاز است : چیزی که دیگران دارند با ارزش تر است .

344- موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمبش بست : طرف خودش پذیرفته نبود معرف دیگری شد .

345- مرغ یک پا دارد : از نظرم بر نمی گردم .

346- مثل خر در گل ماندن : عاجز و ناتوان و درمانده شدن .

347- مرد سر می دهد اما سر نمی دهد : رازی که به کسی سپرده شد فاش نمی شود .

348- مشت نمونه خروار است : چیز کم به نشانه فراوان .

349- مشت وسندان : جدال ودرگیری ناتوان با توانا کار دشوار وخطر ناک.

350- مگر آمدی آتش ببری : عجله زیاد داشتن.

351- مگ ر شهر هرت است ؟ هر کار ی انجام بدهی آزاد نیستی .

352- مگر کله گنجشک خورده ای ؟ بسیار پر حرف هستی .

353- من می گویم نر است تو می گویی بدوش بی جهت اصرار کردن

354- من یک پیراهن بیشتر از تو پاره کردم- با تجربه تر و سالخورده تر از تو هستم .

355- مو را از دست کشیدن دقت بسیار کردن .

356- موش مردگی درآوردن خود را به ناخوشسی زدن خود را بیمار جلوه دادن

357- مومن مسجد ندیده به شوخی به کسی می گویند که تظاهر به تقدس دارد .

358- موهایش را در آسیاب سفید کرده گرچه پیر است اما بی تجربه است .

359- مویی از خرس کندن غنیمت است از آدم خسیس حداقل استفاده هم غنیمت است .

360- مهمان مهمان را نمی تواند ببیند صاحبخانه هر دو را خسیس بودن صاحب خانه

361- میانشان شکر آب است روابط آنها خوب نیست ، اختلاف دارند .

362- ناز شست گرفتن پاداش و جایزه گرفتن .

363- نازک نارنجی زودرنج ، کم تحمل در مقابل مشکلات

364- نان به نرخ روز خوردن پای بند بودن به اصول رفتار خود را با وضع حاضر تطبیق دادن

365- نان کسی را آجر کردن موجب ضرر و زیان کسی شدن .

366- نخود هر آش بودن مداخله در هر کاری کردن .

367- نشخوار آدمیزاد حرف است لذت داشتن حرف زیاد .

368- نمک پرورده بودن مدیون کسی دیگر بودن .

369- نو که آمد به بازار    کهنه شود دل آزار با آمدن چیز جدید گذشته و قدیمی و دلگیر می شود .

370 نه زنگی زنگ نه رومی روم میانه رو بودن متوسط بودن .

371- نه سر پیاز نه ته پیاز کاره ای نبودن .

372- نه چک زدم نه چانه عروس آمد به خانه بدون زحمت به هدف رسیدم .

373- وقت سر خاراندن نداشتن سخت گرفتار کار زیاد بودن .

374- هر چه بگندد نمکش می زنند   وای به روزی که بگندد نمک از افراد درست دیگر انتظار انجام کار بد و زشت نیست .

375- هر چه پول بدهی آش می خوری به اندازه زحمتت نتیجه می گیری .

376- هر سرازی سربالایی دارد راحتی سختیهایی هم به دنبال دارد .

377- هر چه دیدی از چشم خودت دیدی مقصر خودت هستی .

378 هر چه سنگ است مال پای لنگ است آسیب و صدمه همیشه به آدمهای بیچاره می رسد .

379- هر کی با آل علی درافتد برافتد معمولاً سادات به مخالفان خود می گویند .

380- هر کس به امید همسایه نشیند گرسنه می خوابد به دیگران نباید امید داشت ، هر کاری را باید خود انجام داد .

381- هر کس خربزه می خورد پای لرزش هم می نشیند هر کس باید عاقبت اعمال خود را تحمل کند .

382- هر که بامش بیش برفش بیشتر هر کس داراتر است گرفتار تر است.

383- هر که نان از عمل خویش خورد    منت حاتم طایی نبرد نباید به دیگران متکی بود .

384- هر که طاوس خواهد جور هندوستان کشد باید سختیها را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .

385- هفت خوان رستم را طی کردن کار بسیار سخت را برای رسیدن به هدف تحمل کرد .

386- همه را برق می گیرد ما را چراغ نفتی شانس و اقبال دیگران ییشتر  از ماست .

387- هنداونه زیر بغل کسی گذاشتن تملق بی جا گفتن .

388- هوا گرگ و میش است نه تاریک است نه روشن .

389- هیچ کاره ی همه کاره آدم هیچ کاره هود را همه کاره می پندارد .

390- یاسین به گوش خر خواندن کار بی حاصل انجام دادن .

391- یال و کوپال داشتن سرو وضع خوب داشتن .

392- یک دستی گرفتن کسی را کتر از آنچه هست پنداشتن .

393- یک ستاره توی آسمان ندارد ادم بی شانس و اقبال است .

394- یک شب هزار شب نمی شود به تعارف به مهمان می گویند .

395- یک کلاغ چهل کلاغ کردن اغراق و مبالغه نمودن + غیبت زیاد .

396- یک بز گر گله را گرگین می کند- یک همنشین بد دیگران را هم به فساد می کشاند .

397- یکی به نعل می زند یکی هم به میخ هر دو طرف را مراعات می کند .

398- یک گوش در است و گوش دیگر  دروازه کسی که مطلبی را به خاطر نمی سپارد .

399- یکی را پی نخود سیاه فرستادن به بهانه ای او را ازمیدان خارج مکردن .

400- یکی نان نداشت بخورد پیاز می خورد تا اشتهایش باز شود .- کار نابخردانه کردن .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۹۴ ، ۱۵:۲۴
majid jahani

 


 

پیامبر با یازده زن خطبه عقد جاری کرد و آنان را به خانه برد. از جمع زنان، دو تن (خدیجه و زینب بنت خزیمه) در زمان حیاتش درگذشتند.

⏪ خدیجه
زنی تجارت پیشه، با شرافت و ثروتمند بود. او قبلاً دو بار ازدواج کرده و همسرانش درگذشته بودند، بزرگان قریش از او خواستگاری کرده بودند و او نپذیرفته بود. خدیجه به محمد(ص) پیشنهاد ازدواج کرد و ایشان، این پیشنهاد را پذیرفت. بهنگام ازدواج، خدیجه ۴۰ سال و پیامبر ۲۵ سال داشت. قاسم، عبدالله و فاطمه (س) ثمره این ازدواج مبارک بودند. دو پسر در طفولیت از دنیا رفتند. (3 دختر دیگر زینب، رقیه، ام کلثوم هم دختران خدیجه بودند) خدیجه بافضیلت ترین همسر پیامبر بود و در زمان حیاتشان، پیامبر همسر دیگری اختیار نکردند.


 سوده
رسول اکرم پس از وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها ، "سوده" راکه زنی بیوه بود به همسری خویش درآورد : همسرش در حبشه از دنیا رفت وتنها و بی سرپرست ماند، اگر نزد اقوامش میرفت یا اورا به قتل میرساندند (بدلیل مسلمان شدن) یا شکنجه اش میکردند و یا به گرویدن به کفر مجبورش می ساختند.
 لذا پیامبر اکرم با او ازدواج کردند.

 عایشه
تنها همسر باکره پیامبر بود که برخلاف تصور برخی،در 18یا 19 سالگی همسر پیامبر شد. انگیزه ازدواج با عایشه، انگیزه زناشویی نبود زیرا پیامبر ابتدا عایشه را عقد نموده و پس از دوسال باوی ازدواج کردند. اموری چون نزدیکی و پیوند با قبیله بنی تمیم، برداشتن مشکل از سر راه ابوبکر و دلگرم کردن بیشتر او به اسلام،از دلایل این ازدواج بود.چرا که ابوبکر خود او را به پیامبر پیشنهاد کرده بود.

 ام سلمه
وی دخترعمه پیامبر بود.همسرش را در جنگ احد از دست می دهد، وی صاحب چهار فرزند یتیم و چندین سال از پیامبر بزرگتر بود. پیامبر برای رفع نگرانی و سرپرستی از یتیمانش با او ازدواج کرد.

ام حبیبه
دختر ابوسفیان، همسر او از جمله کسانی بود که با او به حبشه مهاجرت کرد ولی به آیین مسیحیت درآمد و در همان حال از دنیا رفت. ام حبیبه نه میتوانست در آنجا بماند و نه به مکه نزد پدر و بستگان مشرک خویش باز گردد.
پیامبر پیکی فرستاد و او را به عقد خویش در آورد.

 زینب بنت جحش
 ازدواج رسول خدا با وی،با هدف از بین بردن احکام و سنتهای غلط جاهلی در منع ازدواج با همسر مطلقه پسرخوانده بود. در جاهلیت پسر خوانده احکام #پسر را داشت و ارث میبرد.

 جویریه
وی از قبیله بنی مصطلق بود که به رهبری رئیس شان حارث بن ابی ضراربه نبرد با پیامبر برخاستند ولی شکست خوردند و بسیاری از مردان و زنانشان از جمله جویریه به اسارت درآمدند.حضرت وی را آزاد و سپس با او ازدواج نمود.(در عرف آنزمان، اسرا را می کشتند و پیامبر آنها را با فدیه یا ازدواج آزاد می کرد)

مسلمانان نیز به تآسی از رسول خدا کلیه اسرایی که در اختیار داشتند آزاد ساختند و به فاصله کمی اکثر آنان به دین اسلام درآمدند. (همان، ص196)

 حفصه
 دختر عمربن خطاب و همسرش در جنگ بدر از دنیا رفت، پس از وفات همسرش، عمر اورا به ابوبکر و عثمان پیشنهاد کرد اما آنها نپذیرفتند (بدلیل کریه المنظر بودن حفصه). او سپس حفصه را به پیامبر پیشنهاد کرد وحضرت به خاطر دلداری دادن به عمر با حفصه ازدواج کرد

 زینب دختر خزیمه (ام المساکین)
وی دختر عمه رسول الله بود.همسر او در جنگ بدر به شهادت رسید. زینب از نظر ثروت وجمال معروفیتی نزد مردم نداشت. پیامبر به خاطر حفظ آبرو و حیثیت و حمایت از او با وی ازدواج کردو دو سال با پیامبر زندگی کرد.

 صفیه
دختر حی بن اخطب رئیس قبیله بنی نضیر و از #بنی_اسرائیل بود که پس از کشته شدن همسرش در غزوه خیبر به اسارت مسلمان درآمد.حضرت رسول وی را آزاد و 👈بر ابقای دینش و یا ازدواج با خود مخیر نمود و صفیه همسری پیامبر را ترجیح داد. هدف از ازدواج، ایجاد دوستی میان یهودیان و مسلمانان و تشویق یهودیان به پذیرش اسلام بود.

ماریه
 از جمله کنیزان حضرت و دختر شمعون و پیش کشی از طرف حاکم مصر بود. پیامبر وی را آزاد و سپس با او ازدواج کرد و از او صاحب فرزندی به نام ابراهیم شد که در کودکی ودر زمان حیات رسول خدا از دنیا رفت.

 میمونه
 " میمونه دختر حارث هلالی" ، وی زنی بیوه وسالخورده و آخرین همسر پیامبر و از قبیله بنی مخزوم بود.
پیامبر اکرم به جهت ارج و احترام به قبیله او که از آن حضرت حمایت و پشتیبانی کردند،وی را به همسری خویش درآورد.
 منابع:
مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام
محمد حکیم پور، حقوق زن در کشاکش سنت وتجدد
احمد عابدینی، شیوه همسرداری پیامبر(ص) به گزارش قرآن وسنت
عقیقی بخشایشی، یک بحث تاریخی و تحلیلی درباره همسران پیامبر
محمد محمود صراف، همسران پاک پیامبر وفلسفه تعدد آنها
علامه طباطبایی، المیزان، ج 4

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۰:۳۶
majid jahani